عبور از حقالاشخاص و اجرای حقالناس
اگر ما غايت و هدف علمي و اجتماعي خودمان را بر مصالح اكثريت مردم قرار دهيم، آنگاه در آن مواردي كه افراد جامعه با يكديگر اختلاف دارند از آن اختلافات صرفنظر كردهايم، زيرا بر اساس منطق مهم بايد فداي اهم شود و اهم و مصالح ملت و كلان جامعه شود.

وحدت از ديدگاه هر عاقل و انديشمندي سبب قدرت است، به تعبيري ميتوان گفت وحدت قدرتآفرين است. براساس اصول كاري منطقيون اگر اين قضيه را عكس كنيم نتيجه اين ميشود كه عدم وحدت باعث عدم قدرت ميشود و به تعبير ديگر تفرقه باعث ضعف جامعه است. اين يك مساله منطقي و عقلايي است؛ اگر جامعهاي ميخواهد نمونه و قدرتمند باشد، اقشار مختلف آن جامعه خصوصا عالمان، انديشمندان و متفكران آن بايد با يكديگر وحدت داشته باشند و نيروهاي همديگر را در جهت تخريب يكديگر استفاده نكنند و انرژيهاي خودشان را صرف رشد و پيشرفت يك جامعه كنند، لذا مساله وحدت يك مساله عقلايي است كه براي استمرار آن بايد بزرگان جامعه تلاش كنند. وحدت بر اساس غايت و هدف مشترك است.
اگر ما غايت و هدف علمي و اجتماعي خودمان را بر مصالح اكثريت مردم قرار دهيم، آنگاه در آن مواردي كه افراد جامعه با يكديگر اختلاف دارند از آن اختلافات صرفنظر كردهايم، زيرا بر اساس منطق مهم بايد فداي اهم شود و اهم و مصالح ملت و كلان جامعه شود. اگر چنين نگاهي داشته باشيم جامعه در عين اختلاف با وحدت روبهرو ميشود. بزرگان بارها بر مساله حقالناس تاكيد داشتهاند لذا ما نيز بايد از حق الاشخاص عبور كرده و حقالناس را اجرا كنيم يعني تسويه حسابهاي شخصي را كنار گذاشته تا حقالناس ادعا شود. اگر به اين شكل براي رسيدن به وحدت تلاش كنيم آنگاه رقابت در عين رفاقت را خواهيم داشت يعني اظهارنظر ميكنيم اما نهايتا به رأي اكثريت جامعه احترام ميگذاريم و اين رقابت هيچ ضرري به آن وحدت نميزند. از جمله مسائلي كه به وحدت جامعه صدمه ميزند تندروي است. تندروي محصول غرور است، يعني كساني كه دست به تندروي ميزنند مغرور به خود هستند و فكر ميكنند كه تنها خودشان هستند كه خوب ميفهمند و برحق هستند لذا خود را از ديگران جلوتر دانسته و توجهي به ديگران نميكنند و احترامي براي رأي ديگران قائل نميشوند. اينگونه رفتار افراطيگري است، بنابراين افراط محصول غرور، عجب و تكبر است. ضربهاي كه افراط به جامعه ميزند، اين است كه به حقوق ديگران، به فكر و عقل و انديشه ديگران توجه نميكنند و اين خود نوعي محروم كردن و محروم شدن از فكر جمعي است و به ضرر مسائل كلان جامعه خواهد بود. اگر ميخواهيم جامعهاي پويا با تفكرات مختلف داشته باشيم و وحدت جامعه را نيز حفظ كنيم، بايد به اخلاقيات در جامعه توجه شود. جامعه اخلاقي ميتواند نوعي توازن ميان نيروهاي مختلف جامعه به وجود آورد كه به شكلي باعث رقابت و پيشرفت جامعه خواهد شد. ساختارشكنان در هر جامعهاي قصد نقد ندارند، زيرا تنها به دنبال اين هستند كه به اهدافشان در جامعه برسند نه اينكه بديهاي جامعه را اصلاح كنند؛ در نتيجه تندروها و ساختارشكنان بايد مورد طرد از سوي جامعه قرار گيرند تا نتوانند به مقاصد خود كه همانا شكست وحدت جامعه است، دست يابند.
ارسال نظر