فیلم/ نظر گلشیفته درباره فیلم هایش
گلشیفته توجیه حضورش در فیلم های مساله دار و غیراخلاقی را چنین بازگو کرد: نه هرگز! اگر فیلم, داستانی داشته باشد که باید در این دنیا بازگو شود و به تماشاچی منتقل شود من همه جوره آن را با ذهنی روشن انجام می دهم!!!
منبع: جام نیوز
در همین زمینه بخوانید
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۵۷
| در انتظار بررسی: ۱۴
| انتشار یافته: ۱۴۴
ارسال نظر
زنده باد ازادي،شهامت وصداقت
ننگ بردورويي،ترس ودورنگي
یعنی ، چرا حرفی از آزادی می زنید که خودتان معنی آزادی را نمی فهمید .
کجای دنیا آزادی جنگل با ارزش است ؟ اگر از خانواده شما کسی چنین کاری کند ، چه جوابی می دهید ؟
آزادی جنگل یعنی همه چیز آزاد . آن وقت یک نفر پیدا می شود و دست مادر ، خواهر یا همسر شما را می گیرد و می گوید آزادی است و شما نباید حرفی بزنید .
آزادی به صورت یک طیف است که پست ترین آن ، آزادی جنگل است و بالاترین آن آزادی عقل . در آزادی عقل ، خود عقل مانعی برای انجام بسیاری از کارهاست و ارزش ها را آزاد و محترم می شمرد نه آزادی تن را .
برای سطح فکر شما متاسفم .
من هم به گلشیفته و آدم های شجاع و صادقی مثل اون افتخار میکنم
آدم اگه فقط آدم باشه خودفروشی نمیکنه با آبروی خانواده ش بازی نمیکنه،اون اصن آدم نیس باقیش رو بیخیال...
شما خودت رو جز ایرانیها به حساب نیار.
درود بر گلشیفته که مایه افتخار هر ایرانیه روشن و فهیمی هست.
حالا ازت ی سوال دارم اگه مری برای زنت اگرهم خانمی برای خودت این اتفاق بیوفته چیکار می کنی
من به عنوان یک مرد دوست دارم یک خهانم را که توی خیابان می بینم در عاغوش بگیرم ، اگه اون خانم زن شما یا خود شما باشه چیکارم می کنی ؟؟؟باتوجه به تعریفی که از ازادی گفتی نباید ازناراحت باشی یا به من حرفی بزنی چون این عین آزادی ه
حالا نظرت چیه؟؟؟
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می. می نخوری
صد کار کنی که می. غلام است آنرا
بابا با هوش
یاد بگیر همیشه از جانب خودت حرف بزن
یاد بگیر همیشه از جانب خودت حرف بزن
لکه ننگی بود برای تمام هنرمندان
آفرین به تو
آفرین به صداقتت
و آفرین به اینکه همیشه با شهامتی!
بی غیرت ...
این یه چیزی شبیه اصطلاحه مجیدجان دلبندم.
گلشیفته (یا بهتر بود اسمش می شد خودشیفته) رو بی مغز گیر آوردن و تو هر فیلمی که می خوان می ذارنش، خودش هم حالیش نیست. واقعاً ایشان دچار اختلالات روانی است.
خداوند که این جهان را آفرید، برای آن قوانینی قرار داد، حالا شما خودتون رو هم بکشید نمی تونید اون قوانین رو تغییر بدید حالا دوست دارید لخت هم باشید، باشید. اون دنیا به هم خواهیم رسید و حق را خواهید فهمید اما دیگه راه گریزی نخواهید داشت.
قرآن کریم می فرماید: «یقول الانسان یومئذ این المفر» یعنی انسان می گوید راه فرار کجاست؟
انشاء الله که همه تا قبل از مرگ توبه کنیم و جزو انسان هایی که مد نظر این آیه است قرار نگیریم.
خدانگه دار
عزیزم ایشون این راهو رفتن شما راه دیگه یی بلدی خب برو چه کار بقیه داری خب!
دقیقا در قرآن زمانی که خدا میخواد به ما بفمونه آدم و حوا از درجه ای که داشتن تنزل پیدا کردن به بی لباس شدنشون اشاره میکنه.یعنی بی لباس شدن برای انسان تنزل درجه است!
میدونی مزاحمت امثال گلشیفته برای خانم های هم وطنشون چیه؟!
اینکه خودشو به عنوان نماینده زن ایرانی مطرح کرده در حالی که اون نماینده ما نیست.اون نماینده یک حیوان و یک بیمار روانیه.
برو گندای امثال خودتو جمع کن خون مردم رو تو شیشه کردین
ننگ به شمایی که با افکار تند رو تون تو همه زمینه ها ای مملکت رو به خاک سیاه نشوندید شما خود طالبان هستید
در جوابت باید بگم خودت اطلاعات نداری
خدا آدمو حوارو لخت آفرید با این ک قدرت اختیار بهشون داده بود ازشون خواست ک از میوه ممنوعه نخورن ولی اونا خوردنو چشمشون ب بدو خوب باز شد.
خدا آدم رو با لباس نیافرید ولی بهش عقل و این همه راهنما و پیامبر و قران رو برای ما فرستاده قران رو برو بخون خودت جوابت رو میگیری.
عطار هفت شهر عشق را گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. مالایی ها هم مسلمانند از سکونت در درخت ها به کجا رسیدند و ما با تعصبات بیجا از اصل بدبختی هایی که به سرمان می اید غافل ماندهایم و سی سال و اندی در فکر نقش ایوان هستیم.
این دختر فردا پس فردا می شه الگوی دختر و خواهر من و تو
افراد رسانه ای با من تو یکی نیستند و قضاوتی که درباره خودمون داریم را نباید به آنها هم اطلاق کنیم.
بیاین دنبال آزادی به معنای واقعی باشیم نه دنبال بی حیایی و بی عفتی. این آزادی نیست. متاسفانه سخت گیری ها و اجبارها جوون ها رو عقده ای کرده. این ها همه ناشی از عقده ای درونی و روانی است که با بی بندوباری دنبال جبران کردن هستند.
میدونی از کجا نشات میگیره؟ گربه دستش ب گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده
امثال این آدمارو هم داریم خیلیم زیاد دستشون ب چیزی ک میخوان نمیرسه بعد عقده میکنن نتیجش چی میشه؟ ی سری اجبارها ک بدتر باعث بی بندو باریه
هر کسی رو تو قبر خودش می خوابونن
من نمیگم کارش درسته یا غلطه
ولی میگم دست از سرش بردارید
خودش این طوری میخواد
فرض کن اگر روزی خدای ناکرده دختران و زنان ما مثل ایشون شوند نه از تاک چیزی می ماند نه از تاکستان...
خواهشا بیشتر دقت نمایید
هر کسی رو تو قبر خودش می خوابونن
من نمیگم کارش درسته یا غلطه
ولی میگم دست از سرش بردارید
خودش این طوری میخواد
هر کسی رو تو قبر خودش می خوابونن
من نمیگم کارش درسته یا غلطه
ولی میگم دست از سرش بردارید
خودش این طوری میخواد
هر کسی رو تو قبر خودش می خوابونن
من نمیگم کارش درسته یا غلطه
ولی میگم دست از سرش بردارید
خودش این طوری میخواد
فرض کن اگر روزی خدای ناکرده دختران و زنان ما مثل ایشون شوند نه از تاک چیزی می ماند نه از تاکستان...
خواهشا بیشتر دقت نمایید
طرظ؟؟؟؟!!!!!
من به نوبه خودم براش تاسف میخورم که چرا این راه را انتخاب کرد... خداکنه روزی به خودش و فطرتش برگرده
گلشیفته دیگه کیه؟؟؟؟؟
لختی یعنی آزادی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
گلشیفته لخت کرده یکی از دوستان فرمودند " زنده باد صداقت"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لختی صداقت بوده نمیدونستیم
گلشیفته هم توی قبر خودش میذارنش اما ثروتی که داره رو نباید در اختیار گرگ بذاره. دروغ میگم؟
به نظر من خدا به آدم قدرت تصمیم گیری داده.....و هیچ کس حق نداره برای دیگری تصمیم بگیره.....این زن نیز به سنی رسیده که برای خودش تصمیم بگیره.....پس اونا که دم از اسلام میزنند بدونند:پشت سر کسی حرف زدن خوب نیست! اینم بگم هیچ کس شرایط دیگری رو درک نمیکنه!!!!!!!
فکر میکنم این افراد دارن ادعای خدایی میکنن و خودشونو از خداشون هم بالاتر میدونن
والا تا اونجایی که من میدونم خدا هم میگه لا اکراه فی دین. در ضمن چرا همش میگید اگر خونواده خودت هم بودن.....
چه ربطی داره شماها یه دیوار بتنی دور خودتون درست کردید به زور میخایین بقیه رو هم توش به اسارت نگه دارید
درود بر گلشیفته
Az nazare man ham nabayad kare golshifte ro qezavat kard.UN b onvane y shakhse aghel o balegh mitoone harkari kone Va in ro nabayad ba dinesh ya melliyatash qezavat kard.
زمانی از خودم سوال میکردم اگر من وارد سینما نمیشدم امروز چه میکردم. زمانی که 14 ساله بودم و در حیاط مدرسه با دوستانم بازی میکردیم و ساز میزدیم... همزمان تعطیل شدن با مدارس دیگر در یک ساعت دلهایمان را میلرزاند. هنوز بعد از مدرسه قبل از رسیدن به خانه گریزی به کافیشاپی و خوردن سیبزمینی و نوشابه هیجانانگیز بود...
هستههای آلبالو را از بالای پلهای عابر به پایین پرت کردن، دوم خرداد، پخش کردن پلاکارتهای تبلیغاتی برای کسانی که از صمیم قلب دوست داشتیم...
وقتی با سازهای کوچک و بزرگ چون دیوانگان از قفس پریده به خیابان میزدیم و خیابان انقلاب پر میشد از صدای سازهای ما، سازهایی که حتی از درون جعبه بیرون نمیآمدند تنها شمایل جعبه سازها کافی بود تا فضای خیابان پر از موسیقی و شور شود...
آن زمان که قرار بود در یکی از بهترین کنسرواتورهای جهان سولیست شوم و بعد از بازگشت به وطنم یک مدرسه شبانهروزی موسیقی در شمال برپا کنم...
آن زمان که مرتب کنسرت میدادیم و پدر مادرهایمان به ما افتخار میکردند. در جشنوارههای موسیقی مقام میآوردیم. همشاگردیهایم همه و همه از خانوادهای چون خانواده خودم فرهنگی و تحصیل کرده بودند. شبهای تولدهایمان بعد از رقص و پایکوبی مادر پدرها با هم مینشستند و از قدیم حرف میزدند. از زمانی که دانشجو بودند. از دانشکده هنر ملی، از ادبیات، از شعر...
چه میشد اگر آن روز گرم تابستان عکسهای من به دست داریوش مهرجویی نمیرسید. من از بزرگترین هدیه عمرم محروم میشدم. آری زندگی چون سوزنبان، ایستگاههای مسیر قطار مرا عوض کرد...
من در باغهای گلابی و سیب غرق شدم و چون دختری سحر شده، توسط سینما جادو شدم. من سوار بر درختان میوه و بالزنان بر رودهای دماوند تاختم و دیگر به زندگی گذشتهام بازنگشتم. در خزان محله مبارک آباد دماوند. در ساختن بادبادکها و دزدیدن سیبهای قرمز باغ همسایه، در گردو شکستنها، در همصحبتی با محمود کلاری، علی کنی... زمانی که نمیدانستم رسالتی انجام میدهم که بزرگتر از آن چیزی است که فکرش را میکردم و این به تمام صدماتی که به من خورد میارزید ...
هنگامی که نمیفهمیدم دوستانی که دو ماه کامل سر فیلمبرداری با آنها زیسته بودم و از آنها آموخته بودم چرا باید برای همیشه در غبار زمان محو شوند... زیر سرمها و در بیمارستانها تنها گریه میکردم و نام دوستانم را در گروه زیر لب زمزمه میکردم و زمانی که دوباره به زندگی قدیم خود بازگشتم دیگر بازیهای هنرستان برایم جذاب نبود.دوستانم همه کودک شده بودند و من در میان 25 همشاگردیم تنها ...
ذهنم در حرفهایی بود که شنیده بودم. چیزهایی که دیده بودم. صحبت راجع به فلسفه زندگی، عشق، درد، شعر، دیگر کسی مرا نمیفهمید ...
و سه سال بعد که بلیت سفرم در دستم بود و خانهام در وین اجاره شده بود مادرم را کنار کشیدم و گفتم: من نمیخواهم بروم... این راه، راه من نیست!
مادرم هاج و واج مرا نگاه کرد و هیچ نگفت. انگار بارها این صحنه را در خوابهای خود دیده بود که آنقدر پافشاری میکرد من نروم سر فیلم درخت گلابی.
ادامه دادم: من نمیخواهم مخاطبینم قشر مرفه روشنفکری باشد که معمولاً به ریستالهای پیانو میروند... من عاشق موسیقی راک هستم... وقتی خوانندگان متال مورد علاقهام دردهایشان را فریاد میکشیدند من چنان خالی میشدم که هیچ ربطی به شوپن و موتسارت نداشت... مادرم من میخوام برای مردم عام کار کنم... مادرم اشک در چشمانش درخشید و هیچ نگفت و من از آن سال به رودخانه سینما افتادم. رسالت بزرگ سینما...
لذت هدیه کردن لحظهای از خودت به تماشاچی. هدیهای که هرگز پس نخواهی گرفت. نمیدانی این هدیه، این رود به کجاها خواهد رفت. نمیدانی چه کسانی را سیراب و چه کسانی را غرق میکند... حتی شاید سالهای سال بعد، زمانی که دیگر خودم از این آب خارج شدم جوی باریکی هنوز در سر پایینی تپهای به سوی گلی میرود و آن گل را سیراب میکند. رسالت هنر همین است...
مگر فروغ زمانی که شعر میگفت میدانست 50 سال بعد از او هنوز زنها با شعرهایش زنده میشوند و قدرتمند. مگر شاملو میدانست، زمانی که خود را در اتاقش حبس کرده بود و تنها اشعارش را با ضبط صوتی ضبط میکرد و امروز جوانان در کوههای شمال تهران به اشعارش گوش میدهند و جان میگیرند... مگر اساتید موسیقی ما میدانستند که با نوای صوت چنان حرکتی ایجاد میکنند. و من، من کوچک، من نوپا،که کوچکتر از آنم که اسمم کنار این عزیزان بیاید، با خودم عهد کردم که بازیگر نباشم... سلحشور باشم که به میدان جنگ میرود. مهم پیروز شدن نیست، مهم جنگیدن است. برای مردمی که حتی شاید دوستم نداشته باشند...
هنر مانند آفتاب است مانند درخت. حتی به کسانی که دوستت ندارند هم باید به همان اندازه درخشان بتابی... حتی به کسانی که با تبر قرار است قطعت کنند هم همانقدر سایه دهی، ذات هنر این است ...
و من بازی کردم و کردم. از خیلی مسائل گذشتم برای اهداف بزرگتر. رسالت سینما برایم آنقدر ارزشمند است که هرگز برای پول کار نکردم. هرگز. بزرگترین چیزی که به آن فکر کردم این بود که این فیلم چه تاثیری خواهد داشت... نه برای امروز که برای فرداهایی دورتر... و نتیجه هم حاصل شد. هنوز که هنوز مردم از بوتیک یاد میکنند. از اشک سرما. و با وجود اشتباههایی هم که داشتهام امیدوارم تعداد این فیلمها برای من بیشتر و بیشتر شود...
سنتوری تا ابد در ذهن تماشاگرانش خواهد بود... درد علی سنتوری درد جوانان کشور است... درد ستاره فیلم دیوار... درد سپیده در میم مثل مادر... نمیدانم دنیای امروز به سیاستمداران همانقدر نیازمند است که به هنرمند. اگر حافظ یا سعدی قانونگذار کشور بودند، اگر نیماها، سهرابها، حسین علیزادهها، داریوش مهرجوییها، کمال الملکها، اگر بهرام بیضاییها مردم را هدایت میکردند،زندگی چگونه میشد؟
دنیای امروز ما بیش از هر چیز به هنر نیاز دارد. هنری که روح تمامی انسانها را جلا میدهد و شاد میکند. هنری که ما ملت ایران بیش از هر ملتی به آن نیازمندیم چون با هنر زاده شدیم و با هنر خواهیم مرد... شعر در خون ما است... همانطور که عشق... همانطور که موسیقی...
من هم به اندازه مورچه کوچکی گوشهای از این ریسمان هستم. ریسمانی که میتواند آنقدر قوی باشد که میلیونها انسانها را از منجلاب ترس، غم، ناراحتی بیرون کشد. و امید دهد به روزهای سبزتر. روزهایی که پر از شعر است و رنگین کمان. پر از مهر و عشق. عشق بیانتظار... چرا که هنرمندان کسانی هستند که بیانتظار عشق میورزند. من در مقابل تمام زجرهایی که در هر فیلمی کشیدم هیچ انتظاری از مخاطبینم ندارم هیچ... حتی شاید با گوجه فرنگی و تخممرغ از من استقبال کنند ولی من تمام خودم را گذاشتم... هدیهای که هرگز پس گرفته نمیشود. عاشقانه به خاکم، به مردمم، عشق میورزم و هرچه کردم برای آنها بوده و خواهد بود...
بیانتظار
بیانتظار
بیانتظار
من دست کسانی که مرا دوست ندارند را هم محکمتر میبوسم و سعی میکنم برای آنها بهتر و بهتر بازی کنم. بیشتر و بیشتر تلاش کنم...
با عشق
گلی
زيادي سخن را رها كن واز سخن به همان مقدار
كه حاجتت راتامين مي كند بسنده كن
والسلام
آینده همه چیو در مورد این خانم و امثالهم مشخص می کنه . از یه جایی دیگه هیچ چیزی نمی تونه کمبودی رو که دارن جبران کنه هیچ لذتی دیگه براشون وجود نداره... اونا دین رو کم دارن... خدا کنه همه ما بتونیم راه برگشتی برا خودمون بذاریم...
واقعا جای هزارتا برنامه مثل ماه عسل خالیه
و ایا این خانم در سن 50 سالگی همچنان می توانند از این بدن برهنه استفاده کنند یا بهتر بگم کارگردانان هنری دنیا از اون همچنان استفاده می کنند یا اینکه تاریخ مصرف ایشون تموم میشه و دیگه هیچ جذابیت نمایشی برای مردان طرفدار آزادی زن ندارن ؟؟؟
وگرنه تو ایران کم طرفدار نداشت.مگر فرصتهای او برای خواهرش یا دیگر هنرمندانمان بوجود نیامده بود.
او آزادی را که با هرزگیش آمیخته بود انتخاب کرد و بهتر که رفت چون ایران کمتر آلوده چنین آزادی ها و افکارها میشود.
واقعا متاسفم برای کسایی که قداست زن را نمیشناسند حقتون همین بی بندباری هاست.
به بیان ساده از یکی می پرسن شما آهنگری میگه بله پس همه کارای آهنگریو باید بلد باشه. از یکی دیگه می پرسن شما آهنگری میگه نه من فقط در و پنجره می سازم این دو تا با هم فرق داره
www.91917.blogfa.com