مهدی صفارینژاد
 		ایرانیِ شاد نیاز است
ما نسل جوان در این جشنواره ثابت میکنیم که نمایشهای ایرانی زنده و مانا همچون همیشه است و فقط به دلگرمیهای شما مهربانمردمان ایرانزمین نیاز داریم تا بتوانیم نشان دهیم چه آموزههایی از بزرگان نمایشهای ایرانی آموختهایم و قول میدهیم هر روز بیش از پیش تلاش کنیم تا سرفرازتر از اکنون، نمایش ایرانی در جهان بدرخشد.
 			 			
آقا نادر همسایه انتهای بنبستی که ما در ابتدای آن کوچه زندگی میکنیم، بارها بارها به علت قدیمی بودن ساختمان دست به تعمیرات زده؛ ولی نکته مهمش این است که هر بار قبل از شروع کردن بنایی یک چند تایی پردههای نقاشی شده به در و دیوار کوچه میزند که جلوه کوچه زشت و خاطر همسایهها آزرده نشود. حتی بابابزرگ خدابیامرزم میگفت که یکبار پدر آقا نادر برای بار اول میخواست نمای خانه را عوض کند؛ پرده پردهخوانی ِقهوهخانه را آورد؛ مرشد یک ماهی که بنایی بود، هر روز عصرها بعد از تمام شدن بنایی برای مردم محل نقل میگفت و پردهخوانی میکرد. آقا صابر، بابای آقا نادر، پول میداد به اهالی محل که وقتی درون کاسه میاندازند، پولی بیشتر از صحبتش با مرشد و قهوهچی برای مرشد بماند.اما این روزها اگر گذرتان به تئاتر شهر، یکی از نمادهای فرهنگی پایتخت یا بهتر بگوییم تمام سرزمینمان بخورد، باید زمزمه کنید کاش شهر پیدا بود: رویش هندسی سیمان، آهن و سنگ؛ به علت ساختن زیرگذر برای تقاطع چهارراه، کارگاهی برپاشده و آرامش محیط اطراف تئاتر شهر را به هم زده است. اینکه این سازه غولپیکر پشت تئاتر شهر، چقدر به فضای این میراث فرهنگی پایتخت آسیب میرساند جای بحث دیگری دارد؛ اما این روزها، جشنواره بینالمللی نمایشهای آینی و سنتی، جورهای شهرداری را کشیده است.
چند قدمی -با احتیاط فروان- از چهارراه به سمت تئاتر شهر قدم بردارید؛ نمایشگاه تابلوهای پرتره با اطلاعات کوتاهی از بزرگواران فعال دور و نزدیک نمایشهای ایرانی را میتوانید تماشا کنید و ستونهای تئاتر شهر که از عکسهایی از نمایشهای ایرانی پوشیده شده است، توجهتان را جلب میکند. شاهپوشِ تخت حوض به فکر نشسته و به این اوضاع میاندیشد. رستم قدم برداشته و وزیرپوش -عکس زندهیاد مجید فروغی- فریاد میزند آهای آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب دارد میسپارد جان ... مبارک هم که دستهای باز و در حال رقص، سرش را بالا نیاورده تا روبهرو را نبیند. نزدیک حوض که بروید تصویر پردههای نقاشی شده قهوهخانه که از داستانهای شاهنامه است چشمنوازی میکند و سه تصویری که امسال خیلی نابههنگام از میان اهالی نمایشهای ایرانی پرکشیدند را میبینید. مرشد ترابی که جای نقلهایش خالی است؛ محمودخان استاد محمد و متنهایش و گپ زدن درباره نمایش و خردهنمایشها، مخصوصا تُرنابازی و آقاسعدی که لبخند بر لب دارد و جایش خالی خالی است که دوده به صورت، با لباسهای قرمزش لبخند را بر لبانمان بنشاند که سالهای سال با کوچکترین یادی زنده شود.
ما نسل جوان در این جشنواره ثابت میکنیم که نمایشهای ایرانی زنده و مانا همچون همیشه است و فقط به دلگرمیهای شما مهربانمردمان ایرانزمین نیاز داریم تا بتوانیم نشان دهیم چه آموزههایی از بزرگان نمایشهای ایرانی آموختهایم و قول میدهیم هر روز بیش از پیش تلاش کنیم تا سرفرازتر از اکنون، نمایش ایرانی در جهان بدرخشد. بخش نقالان جوان -یادواره مرشد ترابی- و نمایشهای صحنه که شکر خدا دانشآموختگان دانشگاهی با افتخار در آن شرکت دارند -این از برکات جشنواره بینالمللی نمایشهای آیینی و سنتی- و نمایشهای میدانی و پاتوق کودک و نوجوان و شبیهخوانیهای -رستم و سهراب و ...- و بخش نمایشهای قهوهخانه را از دست ندهید. بهانه برای شاد بودن زیاد است و ایرانیِ شاد، نیاز است.
بازیگر و نمایشنامهنویس نمایشهای ایرانی
منبع: قانون
                               		 		 		ارسال نظر