ماجرای مرگ سخت دو برادر مؤذن!
در تفسیر روح البیان نقل شده است: در شهری سه برادر بودند که برادر بزرگ ۱۰ سال مؤذن مسجدی بود که روی مناره مسجد اذان میگفت و پس از ۱۰ سال از دنیا رفت و برادر دومی هم چند سالی این وظیفه را ادامه داد.
در تفسیر روح البیان نقل شده است: در شهری سه
برادر بودند که برادر بزرگ ۱۰ سال مؤذن مسجدی بود که روی مناره مسجد اذان
میگفت و پس از ۱۰ سال از دنیا رفت و برادر دومی هم چند سالی این وظیفه را
ادامه داد تا عمر او هم به پایان رسید، به برادر سومی گفتند: این منصب را
قبول کن و نگذار صدای اذان از مناره قطع شود قبول نمیکرد، گفتند: مقدار
زیادی پول به تو خواهیم داد، گفت: نه! حاضر نیستم در مناره اذان بگویم، علت
را پرسیدند: گفت: این مناره جایی است که دو برادر بدبخت مرا بیایمان کرد،
چون در ساعت آخر عمر برادر بزرگم بالای سرش بودم و خواستم سوره «یس»
بخوانم تا آسان جان دهد، مرا از این کار نهی کرد.برادر دومی هم نیز همین حالات را داشت، برای یافتن این مشکل خداوند به من عنایتی کرد و برادر بزرگم را در خواب دیدم که در عذاب بود، گفتم: تو را رها نمیکنم تا بدانم به چه دلیل شما دو نفر بیایمان مردید؟ گفت زمانی که به مناره میرفتیم، با بیحیایی نگاه به ناموس مردم درون خانهها میکردیم، این مسأله فکر و دلمان را به خود مشغول میکرد و از خدا غافل میشدیم، برای همین عمل شوم، بدعاقبت و بدبخت شدیم!
منبع:روضه
ارسال نظر