درسهای "روایت کربلای4" برای همه
ما جنگ را درشت و گزینشی روایت کردهایم و اکنون بیم آن داریم که از روایتهای مستور پردهبردای شود و رشتههای بافته شده پنبه شوند. در واقع شعر جنگ را طوری گفتهایم که بعدا نگران قافیه آن باشیم. نه فقط جنگ، بلکه روایت ما از بسیاری از مقاطع تاریخی به گونهای است که دست شاعرانِ آن در دهه نود در قافیهسازی تنگ میشود!
روزنامه ابتکار نوشت:۱- فضای رسانهای این چند روز که سالروز عملیاتهای کربلای ۴ و۵ است، شدیدا تحت الشعاع یک توئیت محسن رضایی بود. او در توئیتِ خود، از عملیات کربلای ۴ با عنوان «عملیات فریب» یاد کرد. همین جمله کافی بود تا فضای رسانهای پر شود از واکنشها به این توئیت و البته زنده شدنِ نزاعهایی درباره مدیریت جنگ. این نشان میدهد که ماجرای دفاع مقدس، هنوز برای جامعه نقاط مبهم دارد، چندانکه بهراحتی و با یک تلنگر، جامعه آبستن واکنشهای هیجانی میشود.۲- بسیاری از رازهای جنگ به این علت مستور میمانند که شاید با اعصاب و روان جامعه بازی میکند. جنگ قطعا زیبایی و زشتی را همزمان داشته است. قطعاً مجموعهای از پیروزی و شکست، روزهای دفاع مقدس را ساخته است. جنگ حتما واقعیتهای تلخ هم دارد. با این وجود عدهای معتقدند که خانوادههای شهدا، جانبازان و ایثارگران و به طور کلی جامعه ما، شاید تاب شنیدنِ روزهای تلخِ جنگ را نداشته باشد. لذا باید فقط پیروزیهای جنگ را روایت کرد و از ترس و اضطراب و اشتباه و شکستها چیزی نگفت. باید روایت جنگ را همان «روایت فتح» انگاشت و در سقف تقدس، آن را نگاه داشت.
۳- روایت گزینشی و فاتحانه از جنگ، محصول این است که در متافیزیک ما، تنها مقدسات، موجهاند. یعنی تنها در سقفِ تقدس، میتوان از اعتبار و توجیه، سخن گفت. به همین سبب متافیزیک جنگ را همیشه سنگین کردهایم تا پایش به زمین نرسد و همیشه در سقف تقدیس بماند. این همان آسیبی است که پارهای آن را با جمله «جنگ را باید درست روایت کنیم نه درشت» بیان کردهاند. جنگ، درشت روایت شده است (یا به تعبیر من، متافیزیک جنگ سنگین شده است)، چون ما عادت نکردهایم به زندگیهای خاکستری هم احترام بگذاریم. یعنی تصور میکنیم که نمیتوان همزمان هم اشتباه کرد هم رستگار بود.
۴- ما جنگ را درشت و گزینشی روایت کردهایم و اکنون بیم آن داریم که از روایتهای مستور پردهبردای شود و رشتههای بافته شده پنبه شوند. در واقع شعر جنگ را طوری گفتهایم که بعدا نگران قافیه آن باشیم. نه فقط جنگ، بلکه روایت ما از بسیاری از مقاطع تاریخی به گونهای است که دست شاعرانِ آن در دهه نود در قافیهسازی تنگ میشود!
۵- روایت «آقامحسن» نیز به طور آشکار و از دو جنبه، از همین فضا حکایت میکند. اول اینکه همه کسانی که مختصر اطلاعی از جنگ داشتند، این توئیت چندان دلشان را نلرزاند. همه میدانستیم که کربلای ۴، در عرض چند ساعت اول مشخص شد که شکست خورده است لذا استراتژی فرماندهان عوض شد و طرح دیگری ریختند، اما وانمود کردند که همین عملیاتِ اصلی و نهایی است لذا استفاده «فریب» از آن کردند. یعنی ابتدا عملیات اصلی بود اما در ساعات اولیه، عملیات تبدیل به عملیات فرعی و فریب شد. لذا توئیت محسن رضایی را با مسامحه خواندیم و چندان خرده بر ادبیات آن نگرفتیم. حتی اگر آن عملیات از ابتدا «عملیات فریب» هم بود، باز هم جای تعجب نداشت. عملیات فریب، برای فریبِ دشمن است نه مردم. اگر جنگ با عراق در آن مقطع فضیلت است، هم عملیاتِ اصلیِ آن مقدس است هم عملیاتِ فرعی و فریبِ آن. کشته شدن در همه عملیاتها (چه اصلی و چه فریب) اجر شهادت را دارد. لذا منطقاً فرقی نمیکرد که عملیات کربلای ۴ از ابتدا به قصد فریب دشمن بود و یا در ادامه تبدیل به عملیات فریب شد؛ در هر دو صورت علیه دشمن بود و در راه خدا. اما چون ما در ذهنیتِ عمومی جامعه، جنگ را طوری نشاندهایم که حتی نمیتوانیم اتفاقاتِ قابلِ دفاعِ آن را درست روایت کنیم، یعنی ذهن جامعه به قدری عادت کرده است که با مفاهیم بلند ارزشی، جنگ را تصویر کند، اکنون برایش گران میآید که واژه «فریب» هم به روایت اضافه کند. و اصلا توجه نداریم که مراد از فریب، فریبِ دشمن است نه رزمندگان.
دوم اینکه بهگمان من علتِ این بیسلیقگی محسن رضایی در جملهبندی، همان است که در ذهن او نیز «روایتِ فاتحانه» از جنگ، تهنشین شده است و برایش گران میآید بگوید که در آن عملیات شکست خوردیم لذا بدون اختیار، زبانش ترتیبی از جملات را گزینش میکند که فاتحانه باشد و حکایت از این بکند که از همان اول همه چیز تحت کنترل بود!
۶- البته جامعه رسانهای و پارهای از نخبگان هم در این ماجرا نمره خوبی نگرفتند. ما همه میدانستیم که محسن رضایی، تنها در جملهبندیِ خود، کج سلیقگی کرده است اما با این حال بیرحمانه به او تاختیم و بیمروتانه، او را در جای خائن نشاندیم. هرکس آشنایی مختصری هم با تاریخ جنگیِ جنگ داشت، میدانست که مراد محسن رضایی درست و فقط نیازمند کمی دقت در جملهسازی است.
۷- باید توجه داشت که چندی است جامعه نسبت به تاریخ چهل ساله گذشته حساس شده است. با دقت روایات را رصد میکند و به کوچکترین ابهام واکنش نشان میدهد. در همین ماجرای کربلای ۴ جالب است که سالها پیش محسن رضایی، همین حرفها را زده بود و در دهههای پیش، با همین جملاتِ نادقیق، کربلای ۴ را روایت کرده بود اما حساسیتی برنینگیخته بود چراکه ملت در همان قابها و قالبهای رسمی و تبلیغی، روایت جنگ را پذیرفته بودند و صدای روایت حاج محسن در آن زمان، چندان تَرَکی در روایت رسمی نمیانداخت. اما اکنون جامعه نسبت به دادههای تاریخی خود، حساس شده است. به راحتی دست به مقایسه میزند و روایتها را در کنار هم میچیند. به جهت اینکه حوزه عمومیِ سالمی تشکیل ندادهایم، طبیعی است که جامعه نتواند در همه جا قضاوتهای درست و بهداشتی بکند. لذا باید نوع مواجهه خود را عوض کنیم. به نظرم حاجت است که سریعتر متافیزیکِ روایاتِ رسمی سبک شود تا تابآوریِ جامعه نسبت به اطلاعات و حقایقِ جدید بالا برود.
۸- نمونه یک روایتسالم و بهداشتی، گفتوگوی قاسم سلیمانی با برنامه «حالا خورشید» بود. او در چند دقیقه چند جمله پیرامون حواشی اخیر گفت که به نظرم بهداشتیترین موضعی بود که میشد نسبت به فضای اخیر گرفت. هم از خانواده شهدا دلجویی کرد بههم نسبت محسن رضایی منصفانه رفتار کرد و با وجود انتقاد از او، به نقش ممتاز او در جای خودش اشاره کرد، هم به درستی به جو رسانهای انتقاد کرد و هم وقتی میخواست کلمه غیرمنصفانه «عقده گشایی» را به کار ببرد سریع لب خود را گزید و از گفتنش منصرف شد و هم در نهایت در سقف انصاف، به نقش تصمیم مرحوم هاشمی در پیروزی عملیات کربلای ۵ اشاره واضح کرد، چندانکه به صراحت گفت که خود او نظر دیگری داشت اما بعداً مشخص شد نظر مرحوم هاشمی درست بود. این سان و این سطح از انصاف، به نظرم الگویی پاکیزه از مواجهه با اطلاعات تاریخی است.
ارسال نظر