جدایی وحشتناک نخبگان و توده در کشور
برای کنترل فضای مجازی یک هزار دلیل می آورند که مخالفتی ندارند اما بعد از یک کتاب موافقت بنا گه می گویند صلاح نیست این شبکه روان باشد . اگر مخالفتی نیست پس آن هم اضطراب ، استرس و فریاد برای چیست و اگر آسیب یک پدیده ، عمل و اقدام در حوزه های مختلف برایتان به اثبات رسیده است چرا بی محابا ، محدودیت آن را اعلام نمی کنید .
نخبگان در ایران از منظر کارکرد و ایفای نقش برای صیانت از جامعه بجد قابل نقد و زیر سوال اند. هر چند در مقیاس جهانی تعارض اساسی بین برگزیدگان و عموم وجود دارد . اما در جامعه ایران از هم گسیختگی به مرز وحشت رسیده است .در شرایط فعلی ، نخبگان خویشتن را از مردم جدا می دانند . با زبان آنها سخن نمی گویند.خواسته های سیاسی – روانی توده را مشروع نمی پندارند. و چه بسا همگامی و همراهی با آنها را خیانت به حرفه ، علم و آگاهی بدانند و شیوه ای از رابطه ارباب و رعیتی سیاسی – فرهنگی را القا نمایند. آنها رستورانهای مخصوص دارند . پارک های خاص را انتخاب می کنند و سبک ویژه ای از رفتار و گفتار را نهادینه می کنند .در مقابل توده مردم با جای گرفتن در طبقات اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی بار اصلی جامعه را به دوش می کشد .نان می پزد ، خیاطی می کند ، نگهبانی می دهد ، کار می کند و می کارد . اما نخبگان را افرادی ناسپاس
می داند که از مردم خورده اند ولی پشت به آنان کرده اند . از موقعیت خلق شده توسط عموم بهره برده اند و منقلب شده اند تا حدی که مرزهای مشترک همزیستی را به هم زده اند.
نخبگان جامعه ایران به مثابه نقدینگی که در هر فصل برسر کالایی خراب می شود ، بخشی از جامعه را از تعادل می اندازد. زمانی هنر ، بعضی اوقات اخلاق ، آزادگی و زمانی علم و اندیشه ، چار چوب معنایی اش را با روایت و قرائت های بدون شناسنامه نخبگان از دست می دهد و مردم را به طوفان بلا و حوادث می سپرد . نخبگان سعی می کنند در درز و شکافهای اجتماعی لانه بسازند و خویشتن را طلیعه دار مقاومت ها ، اعتراض ها و تغییر و تحولات بدانند ، غافل از اینکه هر کسی زندانی خواسته ها و علایق خویش است . عده ای تحت هیچ اصلی نمی توانند از زندان شهرت طلبی رها شوند . حقایق را قلب می کنند تا بر آوازه شان گردی ننشیند . جمعی اسیر قدرت ، جناح ، جغرافیا و مظاهری دیگرند و پیچیدگی ها و سنگر گرفتن زیر واژگان به قدری متداخل شده است که بسیار سخت می نماید. از بین متون ، دیالوگ ها و ادعاها ، واقعیت های مسلم را کشف کرد .
برای کنترل فضای مجازی یک هزار دلیل می آورند که مخالفتی ندارند اما بعد از یک کتاب موافقت بنا گه می گویند صلاح نیست این شبکه روان باشد . اگر مخالفتی نیست پس آن هم اضطراب ، استرس و فریاد برای چیست و اگر آسیب یک پدیده ، عمل و اقدام در حوزه های مختلف برایتان به اثبات رسیده است چرا بی محابا ، محدودیت آن را اعلام نمی کنید .
مکر قرار است سده های یافته های علمی و بارورهای شرعی سده ها در سیلاب عوامگرایی ریخته شود و نفاق بر امور جمعی جامعه حکفرما شود .
از سویه ای دیگر به دین ، باورها و سنت ها می تازند اما همین که با مقاومت مردم مواجه می شوند در آن واحد رنگ عوض می کنند و به درون هیئت های مذهبی سرازیر می شوند و داعیه عزاداری ، دینداری و همگامی با خلق سر می دهند . هزاران شکر بساط کمونیست ها بر چیده شد والا آنها هم بعید نبود در این اوضاع و احوال دسته های عزاداری راه می انداختند . گاهی بنام دین از آموزه ها و متدلوژی به رهیافت غیر دینی آنچنان بهره می برند که هیچ پلورالیستی به گرد آنان نمی رسد . زمانی با خیمه زدن در سرزمین روشنفکران عهد قدیم ، الی الابد حاضر نمی شوند از پیله شان نگاهی به بیرون داشته باشند. شاید آفتابی بر آمده باشد . ادعا می کنند با انقلاب فرانسه و عصر روشنگری بارور شده اند اما هیات زایمانی داشته باشند و راهی هموار کنند .
بعضی از نخبگان و طلایه داران و روشنفکران گرفتار عقده ها ، اشباح و توهماتی شده اند که جامغه را به تباهی و افراط و تفریط می کشد .
فرهنگ یک جامعه کهن ، متدین و پر آوازه را به اسارت می گیرند و ابایی از قباحت عمل ندارند.امروزه در بخشی از جامعه هنری ، سینما ،تئاتر طلاق های دوره ای چند ضلعی عمومیت پیدا کرده است و با افتخار در سایت ها از آن به عنوان نوآوری در عرصه فرهنگ یاد می شود . اریک فروم و فروید متناسب جامعه ایرانی هم نداریم که لااقل روانکاری ویژه این رفتارهای عجب و غریب را طراحی کند.تعدادی از سیاستمداران جامعه به شکل نا میمونی در مرداب اختلاس دست و پا می زنند و از نظر برخورداری در مقطعی متوقف نمی شوند و بدرستی مظهر و یکنزون الذهب و الفضه اند . انگار فرصتی پیش آمده است که لایتناهی ، باید بقایند و بچاپند . جمعی از واعظین ، سوار بر مرکب نفاق به سوی کدورت ، کینه ، خشونت و اختلاف آفرینی می تازند مثل اینکه شب و روزه باید مثل جغد بر خرابه های وطن آن هم شبانگاهان و در ظلمت بر شیپور جنگ بنوازند و خلایق را با هم درگیر می نمایند .
در عصر پسامدرنیته ، جهانی شدن و کوچ انسان از برکه مدرنیته به اقیانوس نا کجا آباد پسا ساختارگرایی. هنوز جمعی از الیت ها با تک مضراب اسکلت های مدفون در قبرستانهای بودایی و کنفوسیوسی به استقبال الهه زیبایی در یونان و روم قدیم می شتابند ، غافل از اینکه گروه را راهبری ناید و جمع را سری نشاید . روشنفکران سکولار ، لائیک و خنثی هم محبوس زندانی بزرگ به نام تغییرند اما آنان هم در سکون دست و پا می زنند. توهم آنچنان غلیظ و بزرگ است که سوار بر قایقی ثابت ، می خواهند اقیانوس های معانی را فتح نمایند . نسل نخبگان جامعه ایران در طول یکصد و پنجاه سال هر چند فراز و نشیب های فراوانی تجربه کرده است ، اما اعم از دینی و غیر دینی ، سنتی و مدرن ، در باری و آزاد ، انقلابی و غیر انقلابی در یک نقطه یهم می رسند و اشتراک دارند و آن چشم بستن بر واقعیت های است که زندگی مردم را رنگ آمیزی می کند .
جامعه ایران هم از طرفی در سده اخیر تعامل و توان مذاکره با نخبگان ، را از دست داده است . نخبگان ناسازگار به خارج از مرزها هل داده می شوند در نتیجه نخبگان از موضع ، ماوای هدایت و نشان وافعیت ها و حقایق به ثناگویان و مرثیه خوانان دربار و مراکز قدرت تغییر ماهیت داده اند و یا به زعم خویشتن به مداوای قولنج و نفخ صاحبان قدرت پرداخته اند و در پایان هم مرموزوار مرگ را تجربه نموده اند .
اینک برای رهایی جامعه از دام عقب ماندگی و سوق دادن نخبگان به آشتی با درد های مردم ، ترانه ای دیگر باید ساخت و سرودی غیر خواند.
منبع: ابتکار
ارسال نظر