انقلابیون دیروز، محافظهکاران امروز
ساختار قدرتی که نتوانسته فضایی امن جهت حضور نیروهای جوانتر پدید آورد. جوانهایی که میتوانند و باید کشتی مدیریت و اداره کشور را به ساحلی امن برسانند. اما گویا خبری از آنها نیست و جمهوری اسلامی قرار دارد تا با حلقه بستهای از مدیران به اداره کشور بپردازد.
رزونامه ابتکار در یادداشتی به قلم علیرضا صدقی نوشت:«روحانی نیرویی بهتر از این وزرای پیشنهادی نداشت اگر داشت معرفی میکرد. مسئله این است که کفگیر به ته دیگ خورده است و نه کسی را باقی گذاشتهایم و نه نیرویی تربیت کردهایم.»اینها جملات مردی است که او را تئوریسین جریان اصلاحطلبی در ایران میدانند. سیاستمداری که از سالها پیش ساماندهی مناسبات اصلاحطلبان را به دوش کشیده و در این مسیر هزینههای فراوانی هم پرداخته است. سعید حجاریان که در روزگار دولت اصلاحات با تئوری «تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی» بخش قابل توجهی از گفتمان اصلاحطلبی را متاثر کرد، امروز باور دارد کفگیر نیروهای مدیریتی جمهوری اسلامی به ته دیگ خورده و روحانی بضاعت بیشتری برای معرفی کابینهای کارآمدتر در اختیار نداشته است.
اگر این فرض تئوریپرداز اصلاحطلبان را بپذیریم، واکاوی چرایی موضوع اهمیتی جدی پیدا خواهد کرد. چه اتفاقی افتاده است که حکومت برآمده از یک انقلاب جوانگرا، با چنین کمبود نیرویی روبرو شده است؟ چرا جمهوری اسلامی نتوانسته ـ یا نخواسته ـ تغییری جدی در مناسبات فوقانی قدرت ایجاد کرده و گروهی تازه از نخبگان را به حصار تنگ مدیریت کلان کشور دعوت کند؟ دلیل یا دلایل این عدم توفیق در چیست؟ و پرسشهای فراوان دیگری که در این حوزه مطرح میشود.
این رویکرد حکایت از وضعیتی نهچندان مناسب در ساخت قدرت سیاسی ایران دارد. ساختار قدرتی که نتوانسته فضایی امن جهت حضور نیروهای جوانتر پدید آورد. جوانهایی که میتوانند و باید کشتی مدیریت و اداره کشور را به ساحلی امن برسانند. اما گویا خبری از آنها نیست و جمهوری اسلامی قرار دارد تا با حلقه بستهای از مدیران به اداره کشور بپردازد.
گرچه نمونههای تاریخی مشابهی در این خصوص وجود دارد. بروز چنین وضعیتی را میتوان در اتحاد جماهیر شوروی سراغ گرفت. تاریخ فراموش نکرده است که از برژنف به این سو، رهبران اتحاد جماهیر شوروی در فواصل اندک از دنیا میرفتند و تنها ظرف سه سال لئونید برژنف، یوری ولادیریمویچ آندروپوف، کنستانتین استینویچ چرننکو رهبری این ابرقدرت را عهدهدار شدند. کار به جایی رسید که انتخاب میخائیل گورباچف 54 ساله در سال 1985 جوانگرایی غریبی در حزب کمونیست شوروی محسوب میشد.
حال باید پرسید که آیا جمهوری اسلامی هم به همان سمت و سو میرود؟ آیا قرار است هیچ نشانی از نشاط و تحرک مدیریت کارآمد جوان در بدنه مدیریت اجرایی کشور مشاهده نشود؟ برای پاسخ به این پرسشها که البته زعمای قوم و بزرگان مملکت باید پاسخگوی آن باشند، نیازمند شناخت تبار انقلاب اسلامی و به تبع آن مدیران جمهوری اسلامی هستیم.
بدون شک انقلاب اسلامی در بسیاری از حوزهها خرق عادت کرده و مناسبات پیش از خود را با چالشی جدی روبرو ساخت. استفاده و بهرهمندی از نیروهای جوان در سطوح عالی نظام، اعتماد به فرماندهان جوان جنگ در شرایطی که بیش از 1400 کیلومتر از مرزهای ایران درگیر جنگ زمینی با ارتش رژیم بعث عراق بود، واسپاری جدیترین مدیریتهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی به گروهی از جوانان انقلابی که نه تجربه کشورداری داشتند و نه از مناسبات سیاسی و دیپلماتیک اطلاعات چندانی کسب کرده بودند. این اعتماد اما، پاسخ درخور توجهی به رهبری انقلاب داد. ساماندهی جنگ، حفظ تمامیت ارضی کشور، اداره اقتصادی کشور در شرایط نامساعد و... از جمله این پاسخها بود. البته این کارنامه هم مانند هر موضوع دیگری خالی از اشکال و ایراد نبود و صد البته که میتوان نقدهایی جدی به آن وارد کرد. اما در آن دوره هر اتفاقی که رخ داد و هر اشتباهی که صورت گرفت، در بستر تجربه کشورداری و سیاستورزی قابل تعریف و توجیه بوده و هست.
موضوع اما بر سر این است که این گروه جوانان انقلابی پرشور بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب خود به عناصری محافظهکار تبدیل شدهاند که یا امکان واگذاری امور را ندارند و یا از این اقدام هراسی جدی در دل دارند. هراس از آزمون و خطاهایی که ممکن است جوانترها داشته باشند و هزینههایی را بر کشور تحمیل کنند. یا شاید ترس و نگرانی از بیتجربگی جوانها باشند. تجربهای که خود آنها در سختترین و پیچیدهترین موقعیت کشور کسب کردند. فرصتی که رهبری انقلاب در اختیار آنها قرار داد و توانستند استعدادها و توانمندیهای خود را عرضه کنند.
شاید در حال حاضر تنها راه برونرفت از این شرایط و ایجاد تغییری جدی در مدیریت کلان کشور، نیازمند بازخوانی همان دوره و توجه دادند مسئولان پا به سن گذاشته فعلی به روزگار گذشته خود باشد. شاید لازم باشد تا به این مدیران یادآور شد زمانی که خودشان مسئولیتهای کلیدی کشور را به دست گرفتند، سن و سالی نداشتند و به تبع آن تجربهای هم نیندوخته بودند. با این وصف مردم و رهبری انقلاب به آنها اعتماد کرد و نتیجهاش را هم گرفت. با این وصف، مسئولان امر باید توجه داشته باشند که عدم استفاده از مدیران کارآمد، لایق، بانشاط و توانمند جوان، لطمهای جبرانناپذیر بر پیکره کلی جمهوری اسلامی ایران وارد خواهد کرد و هر چه زودتر باید برای رفع این نقیصه چارهای بیندیشند.
ارسال نظر