دنيايي که به دست ديوانه ها تغيير ميکند
موضوع مهمي که درباره قصه زندگي اين آدمها وجود دارد، بيشتر از آنکه خلاقيت و ايدهاي باشد که از يک نشانه کوچک در ذهنشان جرقه زده، پيگيري، پشتکار و تلاشي است که براي به کُرسينشاندن آن ايده به کار بستهاند.
استيو جابز از همان ابتدا ميانه خوبي با درس و تحصيل نداشت. دوره ابتدايي برايش خستهکننده بود و دستآخر معلم کلاس چهارمش بود که تواناييهاي بينظير او را شکوفا کرد. جابز بعدها هر بار ميخواست درباره خودش حرف بزند، از معلم کلاس چهارمش بهعنوان يک فرشته ياد ميکرد. ميگفت: «او تنها کسي بود که کمکم کرد دوره ابتدايي را يک سال زودتر تمام کنم.» داستان فرار استيو جابز از درس و تحصيل اما به همينجا ختم نشد و بعد از آن هم در دوره دانشگاه، تنها نيمسال تحصيلي در کالج ريد که هنرهاي ليبرال را در آن آموزش ميدادند، دوام آورد. بعد از انصراف از دانشگاه تصميم گرفت در دورههاي کوتاهمدتي شرکت کند که يکي از آنها خوشنويسي بود. او ميگويد: «اگر دوره خوشنويسي را نميگذراندم، مکينتاش هرگز طراحي حروف يا فونتهاي فاصلهدار مناسب را نداشت.» بعد از آن دورههاي ديگري مانند فلسفه و روانشناسي را هم گذراند اما هيچگاه به دانشگاه برنگشت. حالا همه درباره او اينطور ميگويند: «استيو جابز، بنيانگذار شرکت رايانهاي اپل و يکي از چهرههاي پيشرو در صنعت رايانه هيچ تحصيلاتي در زمينه کامپيوتر و مهندسي نداشته و کلاس خوشنويسي جرقه ابتدايي خلق اپل را در ذهنش بيدار کرده است.»مارک زاکربرگ و کوررنگي بهانهاي براي خلق لوگوي آبي
همه چيز براي او از خوابگاه دانشگاه هاروارد شروع شد. او که از همان روزهاي اول بهعنوان نابغه برنامهنويسي در دانشگاه شناخته ميشد، سال دوم دانشگاه برنامهاي به نام«CourseMatch»نوشت که به کاربران اجازه ميداد با توجه به انتخابهاي دانشجويان ديگر، کلاسهاي خود را انتخاب کنند. آنها بهاينترتيب ميتوانستند در تشکيل بهتر گروههاي درسي به هم کمک کنند. تنها چند هفته بعد از طراحي اين برنامه، سايت جديدي ساخت که اطلاعات تمام دانشجويان را در کنار عکسهاي آنها داشت. هماتاقي مارک ميگويد: «او فقط ميخواست وسيلهاي براي سرگرمي دانشجويان بسازد. ما کتابهايي با عنوان فيسبوک يا همان کتاب چهرهها داشتيم که نام و عکس تمامي دانشجوياني که در خوابگاه زندگي ميکردند در آن بود. مارک سايتي راهاندازي کرد و تمام اين عکسها و اطلاعات را روي آن قرار داد. دانشجويان ميتوانستند با ديدن عکسهاي اين سايت همدانشگاهيهاي خود را بشناسند.» تنها يک هفته بعد از راهاندازي اين سايت؛ مارک به درخواست مسئولان دانشگاه ناچار شد سايتش را تعطيل کند. همان روزها بود که تصميم گرفت براي تکميلکردن پروژهاش دانشگاه را رها کند. حالا همه او را با آن لوگوي آبيرنگ فيسبوک ميشناسند؛ رنگي که از کوررنگي مارک زاکربرگ نسبت به رنگهاي قرمز و سبز ميآيد.
جابز، زاکربرگ يا هيچکدام؟
امروز کارآفرينان در دنيا تلاش ميکنند ايدههايي را که به يکباره در ذهن فعال کساني مانند جابز و زاکربرگ شکل گرفته است، از پستوي ذهن خلاق آدمهاي ديگر بيرون بکشند. آنها به دنبال راه تازهاي ميگردند که بتوانند هر کسي را با هر ميزان استعدادي که دارد، روي صندلي موفقيت بنشانند. در اين ميان عدهاي هستند که تمامنکردن دوران تحصيلي نوابغي مانند جابز را بهانه ميکنند و خط بطلاني بر چند و چون لزوم تحصيلات دانشگاهي ميکشند. آنها ميگويند اگر بنا بود درس و تحصيل دليلي براي موفقشدن آدمها باشد، نمونه جابزها و زاکربرگها در دنيا ديده نميشد، اما آنطور که سايت خبري«Inc»مينويسد، نگاهي به داستان زندگي تمام افراد موفق و مشاهير بنام دنيا نشان ميدهد، ايده اوليه کار بزرگي که همه آنها انجام دادهاند از خلال همين درسها و دانشگاهها برآمده است. اگر زاکربرگ به دانشگاه هاروارد نميرفت، هيچگاه کتاب چهرههايي را نميديد که بخواهد از روي آن به خلق فيسبوک برسد و آنطرف هم همينطور که بارها جابز در مصاحبههاي مختلفش گفته است، اگر در آن کلاس خوشنويسي ثبتنام نميکرد، امروز در همهجا بهعنوان پدر اپل شناخته نميشد.
موضوع مهمي که درباره قصه زندگي اين آدمها وجود دارد، بيشتر از آنکه خلاقيت و ايدهاي باشد که از يک نشانه کوچک در ذهنشان جرقه زده، پيگيري، پشتکار و تلاشي است که براي به کُرسينشاندن آن ايده به کار بستهاند. دنياي امروز دنياي ايدههاي تازه است، نه ترککردنهاي تکراري. سال 1977 بود که جابز با چند بنگاه تبليغاتي کارش را شروع کرد. يکي از معروفترين متنهاي تبليغاتيای که آن روزها جابز نوشت، اين بود: «به افتخار آنهايي که دنيا را جور ديگري ميبينند. بعضيها ممکن است آنها را ديوانه بپندارند ولي آنها به چشم ما نابغه هستند. دنيا را همانهايي تغيير ميدهند که آنقدر ديوانه هستند که فکر ميکنند از پس اين کار برميآيند.» چند هفته بعد از پُرشدن اين تبليغ که براي ايجاد انگيزه به دانشجويان در دانشگاههاي زيادي روي ديوارها چسبانده شده بود، جابز در مصاحبه با تايمز گفت: «سرنخ خلق ايدههاي مختلف را بايد ميان کتابها و در کلاسهاي درس پيدا کرد.»
مبنع: وقایع اتفاقیه
ارسال نظر