ویژگیها و برنامههای ترامپ در سیاست داخلی و خارجی
اگرچه هنوز ترامپ فرصت دارد در دیگر مناظرهها عیوب خود را جبران کند و بدرخشد اما با توجه به ساختار فکریاش بعید است بتواند توجه افکار عمومی را به خود جلب کند.
روزنامه جهان صنعت در یادداشتی به قلم سید علی خرم نوشت: اولین مناظره تلویزیونی هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ برگزار شد و رسانههای آمریکا اظهارنظر کردند که رای مردم آمریکا برتری هیلاری کلینتون را تشخیص داده است.اگرچه هنوز ترامپ فرصت دارد در دیگر مناظرهها عیوب خود را جبران کند و بدرخشد اما با توجه به ساختار فکریاش بعید است بتواند توجه افکار عمومی را به خود جلب کند.
با توجه به مساله فوق، اکنون باید به بررسی ویژگیها و برنامههای ترامپ در عرصه سیاست داخلی و خارجی پرداخت. ترامپ در مسایل داخلی به این نکته اعتقاد بسیاری دارد که باید زمینههای حضور و فعالیت سرمایهگذاران بیش از آنچه اکنون وجود دارد، فراهم شود. او بر کاهش حضور و نقشآفرینی دولت در عرصههای اقتصادی و اجتماعی تاکید بسیاری دارد. او درباره مهاجران، مسلمانان و اقلیتها دیدگاههای به شدت افراطی دارد و معتقد است که مهاجران و کارگران مکزیکی و اسپانیولی را باید از آمریکا بیرون کرد و نگذاشت مسلمانان به خاک آمریکا پا بگذارند.
او در ادامه این سیاستها و نظرات افراطی گفته است که در صورت کسب مقام ریاستجمهوری، دیوار حائلی میان آمریکا و مکزیک خواهد کشید که مورد استهزا و تمسخر پاپ فرانسیس هم قرار گرفت. از سوی دیگر، سیاستهای ترامپ در مسایل بینالمللی موجب نگرانیهای بسیاری در میان متحدان آمریکا شده است به گونهای که میتوان انتظار داشت که آمریکا در دوره زمامداری احتمالیاش با روسیه، چین، اروپا و عربستان سرشاخ شود. او اعتقاد بسیاری به دکترین مونرو دارد و معتقد است که آمریکا باید به حوزه نفوذ سنتی خویش بازگردد. به عبارت دیگر، میتوان گفت ترامپ در دوره ریاستجمهوریاش به احتمال زیاد احیاگر دکترین مونرو خواهد بود.
زاویه سومی که در این نوشتار باید به آن پاسخ داد، این است که آیا ترامپ را میتوان نامزدی مطلوب و مورد حمایت سران حزب جمهوریخواه دانست؟ چنین چیزی حقیقت ندارد. بسیاری از جمهوریخواهان میدانند که در صورت برسرکار آمدن ترامپ، تصویر منفی نسبت به این حزب در میان اذهان آمریکایی و غیرآمریکایی ایجاد خواهد شد. در این راستا، او مورد حمایت بسیاری از افراد سرشناس حزب جمهوریخواه قرار نگرفته و ...
در اخبار نیز آمده است که جرج بوش پدر و پسر و همچنین میت رامنی از حمایت او امتناع ورزیدهاند. تا به امروز نیز بیش از 200 میلیون دلار تیزر تبلیغاتی علیه ترامپ در رسانههای آمریکایی منتشر شده است که بیش از یکصد میلیون آن توسط افراد جمهوریخواه بوده است. با توجه به این شرایط، ترامپ را میتوان نماینده بخش افراطی حزب جمهوریخواه، یعنی جنبش تیپارتی دانست.
سناتور باراک اوباما که از درون حزب دموکرات در فاصله سالهای 2006 تا 2007 برای آینده آمریکا طرح و برنامه میداد، بر محورهای مهمی تاکید داشت که میتوان به این موارد اشاره کرد: عدالت اجتماعی و بیمههای اجتماعی، احترام مجدد به آزادیهای فردی اجتماعی مصرح در قانون اساسی آمریکا و رفع دخالتهای دولت در این آزادیها، بهبود وضعیت کارخانههای ورشکسته شده در اثر بحران مالی آمریکا که به بحران جهانی تبدیل شده بود، بهبود روابط آمریکا با متحدان اروپاییاش تاکید بر منافع ملی آمریکا بجای منافع ملی اسراییل، بستن زندان گوانتانامو و آزاد کردن چند صد زندانی بدون محاکمه، بهبود روابط با کوبا، حل بحرانهای هستهای ایران و کرهشمالی، کاهش سلاحهای استراتژیک دو قدرت آمریکا و روسیه، خروج نظامی از صحنه عراق و افغانستان و بازگرداندن سربازان آمریکایی از این دو کشور و اقامت دادن به 11 میلیون کارگر خارجی که سختترین مشاغل را در آمریکا بهعهده داشتند و بهطور عمده لاتینتبار بودند و مهمتر از همه بازگشت اعتماد به نفس و حیثیت و پرستیژ به شهروند آمریکایی که در اثر سیاستهای جورج بوش بسیار در جهان خدشهدار شده بود، بازگشت آرامش به جهان بهجای سایه ترس و وحشت مردم آمریکا بیصبرانه و مشتاقانه از چنین تفکری استقبال کردند تا با شعار «تغییر» اوباما همراه شوند و روح جدیدی در کالبد نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آمریکا دمیده شود تا دوران سخت جورج بوش را فراموش کنند. مردم جهان را استقبال عظیمی که مردم از سراسر آمریکا در خیابانهای مشرف به کاخ سفید از آقای اوباما کردند را چه سخنرانیها، چه آهنگهای ملی نواختند و چقدر رقص و پایکوبی کردند که روحیه سرکوب شده خود را احیا کنند. در این میان آقای اوباما بهعنوان اولین رییسجمهور سیاهپوست پا به میدان گذاشت و بدهی تاریخی آمریکا به سیاهپوستان که برای چند قرن نسبت به بردهداری سیاهپوستان آفریقا اقدام کرده بود، پرداخت شد و دفتر استعماری آمریکا و نکوهش تاریخی مردم آمریکا بهطور رسمی بسته شد. همچنین از سیاهپوستان آمریکا دلجویی و اعاده حیثیت شد و سفیدپوستان روشنفکر و تحصیلکرده نفس راحتی کشیدند و از رفع این مشکل تاریخی در جامعه آمریکا که موجب چالشهای فراوان در میان سفید و سیاهها شده بود، خوشحال شدند.
در خارج از آمریکا متحدان اروپایی تا متحدان منطقهای، از جمله در خاورمیانه، آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین از آمدن اوباما بسیار خوشنود و راضی بودند و توانستند روابط صدمه دیده خود با آمریکا را ترمیم کنند و از این طریق به بحران مالی جهانی غلبه کرده و جهانی آرامتر بهوجود آورند. در این میان تنها اسراییل بود که از آمدن رییسجمهور جدید آمریکا ناخشنود و عصبانی بود زیرا اوباما تنها و شاید اولین کاندیدایی بود که با کمک مالی و حمایت سیاسی لابی یهودیها و اسراییل بر سر کار نیامده بود. طی مبارزات انتخاباتی، اسراییل از میت رامنی رقیب اوباما حمایت مالی و سیاسی بهعمل میآورد و تصور میکرد او پیروز انتخابات است. به همین خاطر آقای اوباما وامدار اسراییل و یهودیان نبود و توانست در مدت هشت سال درباره مقولاتی نسبت به اسراییل صحبت کند که تا آن موقع و شاید بعد از ریاستجمهوری وی جزو تابوها باشد و کسی راجع به جدایی منافع ملی آمریکا و اسراییل صحبت نکند یا شخصا با نخستوزیر اسراییل درگیری علنی پیدا نکند و نتانیاهو را بیتجربه و افراطی ننامد.
در مجموع اوباما توانست اعتماد به نفس را به آمریکا بازگرداند و حیثیت آنها را بهعنوان بزرگترین قدرت تاثیرگذار در جهان احیا کند. اما همزمان از روز اول ریاستجمهوری وی، برخی سیاستمداران سنتی آمریکا که بهطور عمده جمهوریخواه بودند و کمی گرایشات نژادپرستی هم داشتند از آمدن یک رییسجمهور سیاهپوست دموکرات بسیار آزرده شدند، به ترتیبی که کلوب و محافل مخالف نظیر «تیپارتی» تشکیل دادند و همقسم شدند از انتخاب مجدد آقای اوباما بعد از چهار سال جلوگیری کنند. اگرچه در این امر موفق نشدند ولی تاریخ سیاسی آمریکا شاهد صحنههایی بود که در نوع خود بیبدیل بودند.
بهطور مثال جمهوریخواهان کنگره از تصویب بودجه دولت اوباما چند بار خودداری کرد به ترتیبی که ماشین اداری آمریکا از حرکت ایستاد و یا در قضیه سوریه با تصمیم حمله نظامی آمریکا مخالفت کردند و در مورد ایران برعکس، رییسجمهور را تشویق به حمله نظامی و اعمال فشار سیاسی و ایجاد تحریمهای سنگینتر بر ایران کردند. این زخم و اختلاف در نظام سیاسی آمریکا کماکان باز و وخیم است و به رییسجمهور بعدی آمریکا انتقال مییابد. به این ترتیب میتوان گفت آقای اوباما دوران سخت و پرتنشی با کنگره و سنای آمریکا داشت که شاید در تغییر مجدد افکار عمومی مردم تا حدودی موثر بود.
شرایط جهانی به ضرر اوباما
اما چه شد که مردم آمریکا که تا آن حد در جستوجوی رییسجمهور بودند که بتواند تغییر ایجاد کند و آنها را از آن شرایط ناگوار و سرشکسته خارج سازد، اکنون اولویتهای دیگری پیدا کردهاند؟
بهطور طبیعی بخشی از مردمی که در روز اول برای آمدن اوباما اشک میریختند، امروز به نیازها و حوائج خود رسیدهاند و چون بشر بهطور اصولی ناسپاس و قدرنشناس است، آنها هم روزهای سخت و ناگوار را فراموش کرده بهدنبال حوائج دیگری هستند. بخش دیگری از تغییر عقیده مردم آمریکا نتیجه حملات سیاسی مخالفان و بهویژه جمهوریخواهان تندرو است که حقایق و دستاوردهای اوباما را قلب و بیارزش کرده و بهطور مثال توافق هستهای با ایران را به ضرر منافع و امنیت ملی آمریکا معرفی کرده و بخش عمدهای از مردم آمریکا را با خود همداستان کرده که در صورت دسترسی به قدرت، سازوکار این توافق هستهای را به هم ریخته و سازوکار جدیدی برپا سازند.
مخالفان در تخریب چهره اوباما آنقدر پیش رفتند که در دور دوم انتخابات نهتنها جمهوریخواهان به او حمله صریح میکردند و دستاوردهای وی را ناچیز میشمردند بلکه همحزبیهای اوباما هم از وحشت اینکه خود را به وی منتسب کنند و در انتخابات مجلس سنا و نمایندگان رای نیاورند، ترسیده بودند لذا ارتباط فکری خود را با اوباما طی نطقهای تلویزیونی تکذیب میکردند. بخش دیگری از این تغییرنظر مردم آمریکا مربوط به تغییر شرایط و اوضاع و احوال بینالمللی است که خواهناخواه روی اولویتهای مردم اثر میگذارد.
همگی برای حفظ منافع گذشته خود و برای عدم قدرت گرفتن ایران و برای عدم هرگونه بهبود رابطه ایران و آمریکا سعی بلیغ کردند. حاصل این امر همانطور که گفته شد حمله به ساختار سیاسی عراق و سوریه و سپس پشتیبانی از تاسیس گروههای تروریستی برای سرنگونی حکومتهای این دو کشور بود. گروههای تروریستی مزبور با افکار افراطی اسلامی به همان طریق که در عربستان وجود دارد، حکومت داعش را تشکیل دادند و فراتر از منطقه رفته، در اروپا و آمریکا دست به اقدامات تروریستی زدند. مردم آمریکا و اروپا که از این اقدامات متعجب شدند، ریشه تروریسم را در اسلام آنطور که داعش ادعا میکرد، جستوجو کردند. حاصل، یک جبهه وسیعی از اسلامهراسی سراسر غرب و حتی شرق و کل جهان را دربرگرفت و زمینه اجتماعی سیاسی در آمریکا بهوجود آورد که در جستوجوی رییسجمهور باشند که با اقتدار با این پدیده برخورد و از ورود تروریسم اسلامی به غرب و بهویژه آمریکا جلوگیری کند. متاسفانه چالشهای سیاسی بین ایران و آمریکا اجازه نداد تلاشهای ایران در مبارزه با تروریسم در خاورمیانه که جبهه اصلی گروههای تروریستی است به اطلاع و پذیرش مردم آمریکا برسد و حساب ایران از تروریستهای آموزشدیده در مکتب عربستان جدا شود و به این ترتیب ایرانهراسی در کنار اسلامهراسی شدت گرفت. به این ترتیب امروز مردم آمریکا به اولویت زدودن هراس از طریق اسلام و ایران میاندیشند و دو دسته جمهوریخواهان تندرو و لابی اسراییل در این مورد برنامهریزی و پول خرج میکنند.
شعارهای میانتهی نامزد جمهوریخواهان
صحنه سیاسی آمریکا به هر حال امکان دارد شاهد حضور یک رییسجمهور پوپولیست باشد که با شعارهای میانتهی خود آمریکا و جهان را به سوی فصلی جدید از تنش و بیثباتی سوق دهد. ترامپ در مقایسه با جرج بوش از قدرت تخریبی بیشتری برخوردار بوده و اگر جرج بوش جنگ عراق و به نوعی افغانستان را راهاندازی کرد، ترامپ ممکن است چنین جنگهایی را علاوه بر منطقه خاورمیانه به قدرتهای جهانی نظیر چین و روسیه هم بکشاند. ترامپ فاقد اندیشههای تجربهشده جهانی و اصول دیپلماتیک متداول بین کشورهاست. هر کدام از کشورهای جهان در نوبتی دچار پدیده پوپولیستی شده و خساراتی به منافع و امنیت ملی آنان وارد میشود. گویا این بار امکان دارد نوبت ایالات متحده آمریکا رسیده باشد. ترامپ در صحنه داخلی آمریکا با مشکلات متعددی روبهرو شده و اشتباهات مکرر وی باعث شده جامعه آمریکا و بهویژه اقشار تحصیلکرده و متخصص این کشور نسبت به اشتباهات سیاسی وی موضعگیری کنند. مطالبی که نامبرده در فاصله مبارزات انتخاباتی گذشته مطرح کرده، نه مقبول و محبوب جامعه بینالملل است و نه صاحبان اندیشه و تجربه در آمریکا آنها را مورد تایید قرار میدهند. موضعگیری وی نسبت به اقلیتها در جامعه آمریکا بهعنوان یک اشتباه فاحش تلقی شده زیرا تشکیل جامعه آمریکا اصولا براساس تشکیل قومیتها مختلف از اقصا نقاط جهان صورت گرفته است. بر همین اساس هرگونه اشتباه نابخردانه میتواند جامعه آمریکا را دچار بیثباتیهای غیرمنتظره کند به ترتیبی که امنیت ملی کشور را مورد تهدید قرار دهد.
حال باید به اندیشههای ترامپ در رابطه با ایران توجه کرد. ترامپ در واقع نماینده آن بخش از جمهوریخواهانی است که از دستیابی ایران و گروه 1+5 به برجام ناخشنود هستند و معتقدند که کلاه گشادی بر سر آمریکا در طول مذاکرات گذاشته شده و به همین خاطر، او تهدید کرده است که در صورت رییسجمهور شدن، توافق هستهای را پاره میکند. البته باید گفت که برجام، توافقی مورد حمایت شورای امنیت سازمان ملل است که قطعنامه 2231 بر آن صحه گذاشته و نه ترامپ و نه هیچ فرد دیگری نمیتواند اقدامی علیه آن انجام دهد. با این حال بیتردید او برخورد مثبت و حسن نیت باراک اوباما و جان کری در رابطه با ایران و برجام را نخواهد داشت و میتوان انتظار داشت که در دوره ریاستجمهوری احتمالی او، رویاروییها افزایش خواهد یافت.
عذرخواهی کلینتون
از سوی دیگر اگر ترامپ نبود، کلینتون هم نقاط ضعفش بهویژه در صحنه سیاست خارجی برجستهتر و شاید باعث شکست وی در انتخابات میشد ولی در سایه حضور ترامپ این نقاط ضعف کمرنگ شده و مانعی برای پیروزی خانم کلینتون نخواهد شد. منتقدان خانم کلینتون میگویند شکست دیپلماتیک کلینتون بعد از سال 2011 برای مذاکره و ساماندهی مناسب حضور آمریکا در عراق باعث شد گروههای تروریستی و در راس آن، داعش با بیعت با بعثیهای عراق آنچنان قوی ظاهر شوند که خطر تروریستی آنها همه جهان را فرا گیرد. این نظر غالب تحلیلگران و دولتمردان آمریکایی در مورد ضعف کلینتون است که ترامپ روی آن بهدرستی انگشت گذاشته و در مناظرهها علیه خانم کلینتون بهکار میبرد. البته در کشور ما ممکن است عکس این تحلیل صورت گیرد و همین اندازه حضور آمریکا در عراق را دلیل پیدایش داعش تصور کنند. عملکرد کلینتون در پرونده هستهای ایران و حمایت از توافق هستهای نیز دلیل دیگری از سوی جمهوریخواهان مبنی بر ضعف او در سیاست خارجی تلقی میشود که در اردوگاه دموکراتها آن را نشانه موفقیت دیپلماتیک برای حل یک بحران بینالمللی میدانند که میتوانست جنگ دیگری بهوقوع به بپیوندد و امنیت جهانی را به خطر بیندازد.
اما جمهوریخواهان درست عکس این استدلال را در مورد عدم موفقیت دولت اوباما و کلینتون برای مهار بحران هستهای کرهشمالی بهکار میبرند که نتوانستهاند از راه دیپلماتیک آن بحران را کنترل کنند و آن را نشانه ضعف خانم کلینتون معرفی میکنند. عملکرد ضعیف کلینتون در واقعه سفارت آمریکا در لیبی نیز مورد انتقاد جمهوریخواهان است که وی رسما عذرخواهی کرد ولی ترامپ نشان داد در برابر خطاهای خود ارادهای برای تاسف و عذرخواهی ندارد.
ارسال نظر