کودتای ترکیه با یک پارادوکس مواجه است
توجه داشته باشیم از گذشته تا امروز ترکها عنصری نظامی بودهاند و این مشخصه اصلی و ویژگی غالب آنان بوده است.
وقایع اتفاقیه در یادداشتی به قلم صادق ملکی . کارشناس و تحلیلگر ارشد سیاسی نوشت:کودتای ترکیه با یک پارادوکس مواجه است؛ درحالی که برخی از مقامات ترک، آمریکا را متهم به دستداشتن در کودتا میکنند، ولی آمریکا آن را بهشدت تکذیب میکند. بخشی از این پارادوکس را باید در چارچوب سیاستهای تنبیهی اردوغان از سوی آمریکا و امتیازگیری اردوغان از واشنگتن ارزیابی کرد. تأکید بر تحویل فتحالله گولن، رهبر جنبش خدمت از سوی ترکیه، فارغ از خطرات پیاپی از او برای اردوغان، برای آن است که آمریکا بپذیرد در ارتباط با ترکیه تنها قدرت و مرجع مراجعه باید اردوغان باشد. بدیهی است که وجود پایگاه اینجرلیک و سفارت آمریکا با بیش از هزار پرسنل در آنکارا، زمینهساز اشراف اطلاعاتی، نظامی، امنیتی و حتی اقتصادی آمریکا در ترکیه باشد. باتوجه به این بستر در نگاه حداقلی امکان ندارد، آمریکا از عملیات نظامی در وسعت کودتا در ترکیه بیخبر باشد، اما خبرداربودن بهتنهایی نمیتواند عامل دخالت به نفع یکی از طرفین ذینفع باشد. سیاست مبتنی بر صبر و انتظار، دخالت یا عدم دخالت هر یک در سناریوهای مختلف قابل طرح و تحلیل است. آمریکا و هر کشوری در توان آن، دارای سیاستهای چندوجهی و تاکتیکی مختلف و راهبردهای متنوع و جایگزین است که با توجه به شرایط از آن استفاده میکنند. با وجود آنکه ترکیه متحد غرب بوده و روابطی استراتژیک و خاص با آمریکا دارد، روابط ترکها در سطوح سیاسی و نظامی با غرب و بهطور مشخص با آمریکا همواره با بیم و امید همراه بوده است. اگرچه این روند از گذشته تا امروز همچنان ادامه داشته و دارد اما بخش عمده مقامات، رهبران احزاب و نظامیان ترکیه با آگاهی از قدرت تأثیرگذاری آمریکا بر تحولات ترکیه، همواره نزدیکی به آمریکا را مهمترین عامل تثبیت قدرت خود دانسته و اعتقاد دارند آمریکا یک عنصر غیرقابلحذف در معادلات قدرت در ترکیه است. وقوع کودتا در ترکیه، شوکی همگانی بود و کمتر کسی انتظار آن را داشت. اگرچه گفته میشود ترکیه کشور کودتاهاست، اما این برداشت حاصل ترکیه دیروز بود. شکست کودتا نشان داد ترکیه امروز، ترکیه دیروز نیست. مردم با شکست کودتا نشان دادند، در صحنه سیاسی مهمترین معادله قدرت نه نظامیان و نه حتی سیاسیون بلکه مردم هستند. از نگاهی، کودتا رخ داد تا برداشتها از صحنه قدرت و سیاست، از قطعیت برخوردار نباشد
برای ایران، ترکها و منطقه، درک تأثیرات ابعاد، اهداف و نقشهای پشت پرده این کودتا بر تحولات این کشور و منطقه از اهمیت خاصی برخوردار است. در حالی که مردم ترکیه در فضای بیم و امید، شادمان از شکست کودتا در میادین حضور دارند، به نظر میرسد در تحلیل کودتا در کنار توجه به لایهها و سطوح آشکار، تعمیق درباره لایههای پنهان این کودتا نیز امری ضروری است و به نظر میرسد لازم باشد تمامی مقامات ترکیه و منطقه به آن توجهی ویژه داشته باشند. شکست کودتا اتفاقی میمون بود و نشان داد که ترکیه از دوران کودتاها عبور کرده است. در مواجهه با کودتا، احزاب و مردم ترکیه تصویر مدنی و جامعهای توسعهیافته از خود را نزد جهانیان به نمایش گذاشتند. در برخورد و تحلیل این کودتا، دو برداشت عمده مبتنی بر نمایشی بودن یا واقعی بودن آن البته بیشتر در ایران مطرح شد. به نظر میرسد اولویتدادن به هر یک از این دو نگاه، بستگی به منظر و جایگاهی دارد که با آن کودتا تحلیل میشود. پس از کودتا فارغ از موجسواری و تبدیل تهدید ناشی از کودتا به یک فرصت ازسوی اردوغان و تیمش، از منظر داخلی با توجه به آسیبهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی و از همه مهمتر در خطر قرارگرفتن کشور و دولت ترکیه و مجموعه واکنشها، پذیرش نمایشیبودن کودتا دور از ذهن است، اما از منظری دیگر اگر این پیشفرض را بپذیرم که آمریکا مهمترین بازیگر صحنه تحولات ترکیه است، میتوان باتوجه به دسترسی اطلاعاتی آمریکا و سیاستهای چندوجهی و پیچیده واشنگتن در ترکیه و منطقه، کودتا را نمایش قدرت آمریکا نه به هدف سرنگونی دولت حزب عدالت و توسعه، بلکه به هدف اصلاح رفتار و تنبیه اردوغان تلقی کرد. در پروژهای بزرگتر هدف کودتا میتواند تضعیف توان ملی ترکیه بهطورخاص تضعیف نظامیان این کشور با هدف زمینهسازی برای طرحها و چیدمانهای داخلی و منطقهای باشد. کشوری که ارتش تضعیف و تحقیرشدهای داشته باشد، در مقابل خطرات پیاپی بر امنیت داخلی و خارجی، قابلیت دفاع از منافع ملی را نخواهد داشت. تضعیف ارتش ایران پس از انقلاب زمینهساز حمله عراق به کشورمان بود. انحلال ارتش عراق از عوامل ظهور داعش و بیثباتی و ناامنی امروز این کشور است. انحلال ارتش آلمان و ژاپن از سوی متفقین و تأثیرات آن در معادلات قدرت در دنیای پس از جنگ جهانی دوم، خود گواهی دیگر بر نقش ارتش قدرتمند در معادلات قدرت است. باتوجه به این ملاحظات، داشتن ارتش قوی همراه با مردم، یک ضرورت اجتنابناپذیر است.
توجه داشته باشیم از گذشته تا امروز ترکها عنصری نظامی بودهاند و این مشخصه اصلی و ویژگی غالب آنان بوده است. ورود ترکها به دنیای اسلام نیز نه در لباس دیوانی، بلکه در قالب نظامی بوده و تأسیس امپراتوری عثمانی نیز حاصل آتاترک نظامی و با تکیه بر روحیه نظامیگری آنان بوده است. آتاترک و همراه او اینونو، دو نظامیای بودند که ترکیه جدید را بر ویرانههای امپراتوری عثمانی بنا کردند. ترکها حتی برای تقویت روحیه نظامیگری به نقل از پیامبر اسلام روی آوردهاند که فرمانده و سربازان فاتح بیزانس (استانبول) از منظر پیامبر بزرگترین فرمانده و سربازان اسلام هستند. این تلقی ترکها از خویش به دلایل ماندگاری500 ساله امپراتوری عثمانی است. جایگاه، محبوبیت و قدرت مانور نظامیان در صحنه سیاسی ترکیه در دوران جمهوریت، بر این بستر و عقبه تاریخی تکیه داشته و دارد. قاضی، عسکر و سرباز حضور و نقش محوری در فرهنگ ترکها داشته است. با تأسیس جمهوریت، نظامیان خود را صاحب، وارث و حافظ ترکیه و نظام دانسته و در معادله قدرت جایگاه رأس هرم را برای خود تعریف کرده و در قانون اساسی به آن هویت حقوقی دادند. نظامیان ترکیه خود را فارغ از اینکه حافظان اصلی کشور در برابر خطرات حاصله از تجزیهطلبی، ارتجاع و... میدانستند، خود را مهمترین عاملان توسعه کشور نیز تلقی میکردند و کودتاها نیز حاصل این نگاه بوده است. آتاترک، مؤسس جمهوری بود اما ترکیه آتاترک با دموکراسی میانهای نداشت. در سالهای پس از جنگ دوم، با فشار آمریکا و در چارچوپ طرح مارشال به هدف دموکراتیزهشدن ساختار و تنوعسازی معادلات قدرت در ترکیه، این کشور وارد دوران چندحزبی شد. هدف این تحول در بخشی مهمی کاهش قدرت نظامیان بود. با پیروزی حزب دموکرات به رهبری عدنان مندرس، عملا ترکیه وارد دوران جدید شد. پس از جنگ دوم و تقویت جایگاه آمریکا در تحولات ترکیه، واشنگتن با تمام بازیگران داخلی ترکیه ارتباط تنگاتنگ داشته و بنابر مصالح و ضرورتها از آنان استفاده کرده است. البته این سخن به معنای نادیدهگرفتن نقش ملی رهبران، مردم و احزاب در شکلگیری روندهای سیاسی و... نیست.
با مدنظر قراردادن سیاست چندوجهی و پیچیده و قدرت ارتباطات وسیع آمریکا در ترکیه، واشنگتن برای هر شرایطی راهبرد و طرح جایگزین دارد. در طول سالها آمریکا معمولا تحولات در ترکیه را با رویکرد برد- برد با درصد بالا و پایین به سود خود مدیریت کرده است. توجه به نوع ارتباطات نظامیان و سیاسیون ترکیه در طول سالهای پس از جنگ دوم، نه در سیاست اعلامی بلکه سیاست اعمالی، اثبات این نگاه است که همگی آنان کموبیش با آمریکا در ارتباط بوده و این ارتباطات در بسیاری از مواقع از سر اجبار بوده است. برای آمریکا تأمین منافع باتوجه به شرایط مهمترین عنصر تأثیرگذار در انتخابها و سیاستها در قبال تحولات ترکیه بوده است. توجه داشته باشید در کنار ملاحظات مختلف در رویکارآمدن عدنان مندرس در ترکیه، تضعیف نظامیان نیز مدنظر آمریکا بود اما هنگامی که دوره مصرف نخستوزیر پایان یافت، آمریکا حتی مانع اعدام مندرس توسط نظامیان نیز نشد. ارتباطات آمریکا با نظامیان و سیاسیون و تأثیرگذاری در معادلات قدرت با سنگینکردن وزنه خود در مقاطع مختلف به سود یکی با فراز و نشیبهایی ادامه داشت. کودتای کنعان اورن، در سال ۱۹۸۰ برای تنظیم معادلات داخلی ترکیه و در بخشی برای مصون نگهداشتن ترکیه از موج انقلاب ایران با حمایت آمریکا، آخرین کودتای سختافزاری بود که در نهایت از آن نیز «اوزال» برخاست. پس از فروپاشی شوروی و با تغییرات رخداده در نظام بینالملل در روند جهانیشدن معادلات و ساختارهای تنطیمکننده قدرت باید از ساختارهای سنتی- سختافزاری به ساختارهای مدرن و نرمافزاری تغییر مییافت. در منطقه خاورمیانه، ترکیه مهمترین هدف این تغییر بود. در تعریف جدید آمریکا نظامیان ترکیه دیگر نباید در رأس هرم قدرت میماندند. در کشورهای تحت نفوذ آمریکا از جمله ترکیه، در یک روند بلندمدت سازوکار تنظیمکننده معادلات قدرت باید از سختافزاری به نرمافزاری تغییر میکرد. با فراهمشدن زمینه ظهور اوزال، این دوره آغاز و در دوران اردوغان و حزب عدالت و توسعه این روند شتاب یافته و ترکیه دچار تحولی بزرگ شد. اوزال در ایجاد تحول سیاسی نتوانست همچون حوزه اقتصاد موفق باشد اما تفاوت کودتای پستمدرن ۲۸ فوریه ۱۹۹۷ با کودتای اورن، بیانگر تغییر موقعیت نظامیان در ساختار ترکیه بود. در دوران حکومت حزب عدالت و توسعه تمامی ساختارهای ترکیه ازجمله موقعیت نظامیان ترکیه دچار بازتعریفی بنیادی شد. بهانه افشای کودتای بالیوز (پتک آهنین)، سبب تسریع در روند تصفیه نظامیان از سال ۲۰۰۸ و بسترساز تغییراتی شد که نظامیان تحت امر سیاسیون قرار بگیرند. البته این روند آسان نبوده و بسیاری اعتقاد دارند مرگ اوزال و فرمانده ژندارمری ترکیه در آن زمان، بحران اقتصادی سال ۲۰۰۱ در زمان دولت اجویت، حاصل این چالش و هزینه این تغییرات بوده است. توجهنکردن به این روند، سبب درکنشدن کودتای اخیر خواهد شد.
حذف و تضعیف نظامیان ترک از معادلات قدرت که حداقل بخش مهمی از مردم ترکیه نگاه مثبتی به آنان داشته و آنان را حافظان نظام میدانند، میتواند کمک بزرگی به طرحهای آینده آمریکا در رابطه با ترکیه و منطقه باشد. با تحقق کامل روند تضعیف ارتش ترکیه، آمریکا میتواند در موقع ضروری با هزینه و مشکلات کمتری پروژه ظهور دولت کرد در عراق، سوریه و حتی ترکیه را فراهم کند. البته برخی نیز اعتقاد دارند با دموکراتیزهکردن منطقه و ترکیه، کردها به جای واگرایی به سوی همگرایی با کشورهایی که درون آن قرار دارند، خواهند رفت که پرداخت به آن در حوصله این مقال نیست. ترکیه درحالی ژنرالها و سران عالیرتبه نظامی خود را تنبیه، تصفیه و مجازات میکند که خود درگیر بحران کردی بوده و منطقه نیز درگیر بحرانی جدی است که خیزش کردی و تروریست داعش مظهر آن است. ارتشی که تحقیر شود، انگیزه مقابله نخواهد داشت. ترکیه چون مصر، عراق و سوریه نیست، لذا پروژه تضعیف توان ملی که بخشی از آن قدرت و قابلیت نظامیان است، باید در قالب طرحی پیچیده و زیرکانه پیگیری شود تا در زمان مناسب و در موقعیت حساس پیاده شود. این سخن به معنای حمایت از کودتا یا برای تقویت میلیتاریسم نیست. دوران کودتا نه در ترکیه بلکه در جهان به سر آمده است. نظامیان نباید صدای سیاسی داشته باشند. ارتش بزرگی قابل تحسین است که در اطاعت سیاسیون باشد. ارتش حق دخالت در سیاست را نداشته و تمامی بسترهای این دخالت باید مسدود شود، اما نباید از طرحهای پیچیده غفلت کرد. عراق نه هستهای بود، نه بمب اتم داشت اما آمریکا و طراحان بینالمللی امروز از عراق بیش از یک کشور، یک نام ساختهاند. سر بریدن سرباز ترک به اندازه و شاید بیشتر از بمباران پارلمان ترکیه تنفرآمیز باشد.
ارسال نظر