تلقی داخلیها از حضور هنرمندان در عرصه جهاني
با اين حال جاي اين پرسش باقي ميماند که چرا شماري از اين هنرمندان نميتوانند اثر خود را در داخل به نمايش بگذارند و اينکه چرا در کشور خودشان به اندازه جهان خارج از آنها قدرداني نميشود؟
روزنامه اطلاعات در یادداشتی به قلم دکتر شبان شهيدي مودب نوشت:بدون ترديد سخن گفتن از سينماي ايران و دستاوردهاي جهاني آن در صلاحيت کساني است که درس هنر خواندهاند و از کار نقد هنري و سينمايي سر رشته دارند. نگارنده نه در رشته هنر تحصيلکرده و نه منتقد فيلم و سينماست و اگر در اين نوشته به سينماي ايران ميپردازد از آن جهت است که به عنوان يک ايراني هم به اهميت اين شاخه کار هنري واقف است و هم به دستاوردهاي سينماي کشورش در داخل و خارج افتخار ميکند و شاهد است که وقتي يک کارگردان ايراني يا يک بازيگر جوان از سرزمين هنر ايران در يک سکوي افتخار بينالمللي قرار ميگيرد صدها ميليون بيننده درسراسر جهان که نظاره گر پرچم ايران و شنونده نام ايران هستند از خود ميپرسند چرا آنها و کشورشان و سينمايشان نميتواند به چنين افتخار جهاني نايل شود؟چنين موقعيتي از ايران که به ابتکار چند هنرمند به دست ميآيد براي جمهوري اسلامييک دستاورد عظيم جهاني است که نميتوان با توسل به شيوههاي رايج تبليغي بدان دست يازيد.
علت ديگر پرداختن به سينماي ايران در اين مقال اظهار نظرهاي عجيب وغريب اخير برخي ازداخليها در مورد فيلم فروشنده اصغرفرهادي است که وقتي اين گفتهها را در کنار نقدهاي مثبت و سازنده صاحبنظران سينماي جهان قرار ميدهيم ميفهميم که چقدر چنين ابراز نظرها دور از واقعيت و غير منصفانه است.
پس از اين مقدمه پرسشي که بايد مطرح کرد اين است که اساساً تلقي دستاندرکاران امر هنري در کشور ما از حضور هنرمندان در عرصه جهاني چگونه است؟
اين سئوال را در حوزه ورزش مطرح نميکنيم چون هم طرفدار حضور در ميدانهاي ورزشي دنيا هستيم و هم وقتي يک ورزشکار ما به مدال افتخار دست مييابد در حد و وسع سازمان ورزش از او قدرداني ميشود و مردم هم از ورزشکاران به گونهاي شايسته تقدير ميکنند. اگر قرار باشد در اين حوزه حرفي زده شود ميتوان به لزوم برنامه ريزي بهتر و دقيقتر در امر ورزش و فراهم کردن تامين بيشتر براي ورزشکاران توسط سازمان ورزش سخن گفت يا آنها را به رعايت اخلاق حرفهاي تحريض کرد.
علت ديگرعدم طرح طرز تلقي در امر ورزش اين است که ما در اين حوزه در تمام رشتهها با يک امر محسوس و ملموس مواجهيم و نهايتا شيوه کار و بهره مندي از فنون شناخته شده است که ما عملکرد ورزشکاران را با آن ميسنجيم ليکن در کار هنر و بخصوص در شاخه سينما با نگاه کارگردان و زاويه ديد او و رويکرد او از آنچه در زندگي روزمره ميگذرد و نگاه آرمانگرايانه او و ايهام و استعارههايي که او در بيان نگاهش به کار ميبرد و ذهنيتي که او دارد مواجه هستيم که با نگاه کساني که به همه چيز از منظرخشک سياست مينگرند، متفاوت است.
البته درقضاوت يک اثر سينمايي ما به تکنيک و هنر بازيگر و به نوآوري در خلق اثرو محتوا هم بايد توجه کنيم ليکن نکته اصلي اين است که نميتوانيم به هنرمند بگوييم همه چيز را مانند ما و از منظر ما و از پشت عينک ما ببيند و تلقياش هماني باشد که دلمان ميخواهد.
البته در اينجا تعهد در هنر هم مطرح است که هر هنرمندي آن را به گونهاي ميفهمد و به گونهاي در کارش به ظهور ميرساند و بيان ميکند. مثلا در فيلم آژانس شيشهاي ابراهيم حاتميکيا با يک ايدهآليسم پنهاني مواجه ميشويم که يک جنبه آينده نگري و پيش بيني حوادث بعد از دفاع مقدس را دارد که با زبان رمزي خود ديدگان هر علاقهمند به ارزشهاي انقلاب را گريان ميکند. حالا در فيلم فروشنده اصغر فرهادي با اين پرسش پنهان مواجه ميشويم که کدام عامل است که از يک انسان مهربان به فکر همنوع خود يک موجود خشن و بيرحم ميسازد. يا در فيلم بانويارديبهشت رخشان بني اعتماد با طرح يک مشکل سنتي جامعه ايران روبرو ميشويم که کارگردان با ظرافت آن را مطرح ميکند که در رابطه مادر و فرزندي جاي خواستها و نيازهاي فطري مادر با ذهنيت سنتي پسر جوانش در تضاد قرار ميگيرد، پسري بيپناه در جامعهاي پر مخاطره که مادر يگانه پناه اوست و نگران است که پدر خواندهاي او را تصاحب کند.
هر سه اين کارگردانان که از چهرههاي شناخته شده سينماي ايرانند به طرح مشکلات رايج جامعه ميپردازند، البته با سه نگاه متفاوت.
نکته ديگر اين است که جهان خارج چرا به اثر سينماگران ما اهميت ميدهد و اگر به يک فيلم ايراني يک جايزه تعلق ميگيرد قصد و غرض آنها از اين کار چيست؟ به نظر نگارنده کساني که با اين گونه پرسشها ذهن خود را مشغول ميکنند از فضاي بينالمللي هنر بياطلاعند و نميدانند که جايزه را يک هيات داوران متشکل از صاحبنظران بينالمللي با توجه به متن و تکنيک ساخت و ظرافت القاي پيام و تطبيق محتوا با مشکلات درگير دنيا اعطا ميکنند نه اين که يک سياستمدار توطئهگر با يک هدف ضدايراني ضداسلامي اين کار را بکند.
و باز کساني که اين گونه ميانديشند از برد تبليغي اين گونه جوايز جهاني نا آگاهند و نميدانند که لااقل يک ميليارد نفر در دنيا در اخبار هنري و برنامههاي زنده با ديدن دستاوردهاي يک هنرمند ايراني از کشورمان ذهنيت مثبتي پيد اميکنند که اتفاقا در مسير زدودن ايران هراسي ايجاد شده در جهان هدفمند ميشود.
وقتي هنرمندي يا کارگرداني در فضاي ايران فيلم ميسازد و نهادهاي رسميفيلمنامه او را تائيد ميکنند چه معنايي دارد که رئيس سازمان سينمايي کشور يا فلان مدير يک بنياد سينمايي که به اقتضاي کارشان به فستيوال کن ميروند به قراري که گفته شده است، اين فيلم را براي اولين بار در آنجا مشاهده کنند؟ اگر اين خبر درست باشد معلوم ميشود که يک جاي کار لنگ است و ما هنوز نتوانستهايم با هنرمندان خود رابطه منطقي ايجاد کنيم.
و باز نکته ديگر اين که به گفته يکي از کارگردانان مطرح کشورمان چرا اين فستيوالها به ديگر فيلمهاي ما جايزه نميدهند؟ نفس اين گفته ميرساند که شيوه کار ما در داخل لزوما ميتواند در خارج با استقبال روبرو نشود. دنيا به دنبال حرف جديد است. پيام فيلم فروشنده فرهادي چگونگي استحاله انسان است که شهاب سيد حسيني بخوبي آن را بازي کرده است. اين موضوع در محافل روشنفکري غربي به شدت مطرح است که چگونه يک جواني که در فرانسه يا انگلستان يا بلژيک با ارزشهاي غربي تربيت شده است، خنجر به دست ميگيرد و در خدمت داعش سر هموطن خود را ميبرد. فرهادي در فيلم خود يک معضل فلسفي اجتماعي راطرح کرده که اذهان را در دنياي کنوني به خود مشغول کرده است. البته فرهادي عامل اين استحاله را که شهاب حسيني در نقش عماد گرفتار آن ميشود شايد بيان نکرده باشد، زيرا اساسا وظيفه و نقش کارگردان طرح موضوع است و حساس کردن جامعه بشري به امري است که دارد مغفول واقع ميشود. مگر ويکتور هوگو در اثر ماندگار خود که چند کارگردان فيلم آن را ساختهاند غير از اين کار را ميکند يا مگر در فيلم دکتر ژيواگو غير از اين طرح مشکل شده است؟
عباس کيارستمي با فيلم طعم گيلاس و اصغر فرهادي با دو فيلم جدايي نادر و سيمين و فروشنده، در سالهاي پس از پيروزي انقلاب موفق شدهاند که آوازه سينماي ايران را به جشنوارههاي بزرگ جهان ببرند و نام اين سينما را که هم در سالهاي دفاع مقدس و هم در دو دهه اخير در امر بينيازي کشور به توليدات وارداتي سهم مهي ايفا کرده است، در فستيوال معروف و جهاني کن مطرح و چهره جديدي از سينماي ايران را مطرح کنند.
البته در آسمان پرستاره سينماي ايران کارگردانهاي ديگري هم در فستيوال برلين و کن و در کشورهاي ديگر درخشيده و کسب افتخار کردهاند. با اين حال جاي اين پرسش باقي ميماند که چرا شماري از اين هنرمندان نميتوانند اثر خود را در داخل به نمايش بگذارند و اينکه چرا در کشور خودشان به اندازه جهان خارج از آنها قدرداني نميشود؟
جاي خوشبختي است که مسئولان طراز اول کشور هم مشوق امر سينما و هم قدردان افتخارآفرينان کشور در اين حوزهاند. روي سخن نگارنده با عدهاي است که فکر ميکنند اگر يک نهاد بينالمللي از يک سينماگر ايراني تقدير ميکند، کاسهاي زير نيمکاسه است يا اگر در داخل اين دستاورد جهاني را گرامي بداريم، به تعريف و تمجيد خارجي دل بستهايم غافل از اينکه جايزهاي که بهدستآمده در يک مسابقه جهاني کسب شده است، هم از نظر مادي به نفع سينماي کشور تمام ميشود و تراز سينماي ايران را در دنيا بالا ميبرد و هم از نظر تبليغي به نفع جمهوري اسلامياست.
ارسال نظر