او صورتهای آن دو تروریست داعشی را خوب به یاد دارد: پوست سبزه، رنگ پیراهنها و ریش پروفسوری یکیشان را. صدیقی آن روز مثل همه حاضران در حرم امام، ترسید؛ خیلی ترسید و فرار کرد. برای همین ترسش هم بود که وقتی پا را به فرار گذاشت، مدام داد میزد: مازیار فرار کن، اینها رحم ندارند و البته «مازیار» ایستاد و فرار نکرد؛ فکر میکرد صدیقی با او شوخی میکند، فکر میکرد کسی کاری به کار او که «یک کارگر ساده است و آزارش به کسی نمیرسد»، ندارد.
کد خبر: ۱۶۴۱۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۱