لباس هایش را عوض کردم پس از چند دقیقه دایی اش دنبالش آمد و او را برد.بعد از رفتن پسرم با موتور در خیابان دوری زده و زمانی که به خانه بر می گشتم دیدم ستایش به خانه شان می رود
کد خبر: ۱۰۰۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۶
باران میآمد از ستایش هم خواستم که او را به خانه برسانم اما گفت خودم با دوستانم برمیگردم. پسرم را به خانه رساندم و داییاش او را پیش مادرش برد.
کد خبر: ۱۰۰۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۵